ساعت ۶از سرکار اومد خوابید منم گفتم خستس برم شام درست کنم باچه ذوقی سالادماکارانی براش درست کردم بعد دیدم بیداره رفتم بوسیدمش گف اه برو کنار منم رفتم سفره انداختم داشتیم شام میخوردیم رفتم نمک به غذا بزنم داد زد گف چقد نمک میریزی منم دلم شیکست رفتم کنار