بنظر من اطرافیانتون خیلی کار زشتی میکنن که فرق میذارن و باعث ایجاد کینه بین اعضای یک خانواده میشن
شما هم بدتون نیومده انگار یه پتانسیل هایی دارید
میدونی مشکل یکی مثل تو ومن چیه اینه که به همه خیلی خوبی میکنیم توسختیاشون کنارشونیم وتوجه میکنیم واین انتظارم داریم که اونام با ماها اینجوری باشن که صد سالم نمیشن،منم خودم مادرم نیست هر کدوم از زن داداشام زایمان کرده خدا خودش شاهده یه هفته باهاشون تو بیمارستان موندم و کمکشون کردم،حتی زن بابام وقتی بچه ش سقط شد رفتم موندم پیشش ،ولی توی حاملگیم خودمو بی کس تر از هرچی آدمه میبینم نکردن یه تعارف الکی هم بکنن،ولی خدا خیلی بزرگ این نیز بگذرد اما من دیگه آدم شدم که دیگه برا کسی بسوزم آدم حسابم کنه نه با کلفت اشتباهم بگیرن این عبرتیه که من گرفتم.
حالا شما نیت خوبی داشتی، ولی به مادربزرگ و پدربزرگ بچه خبر بارداری می‌دادین کافی بود. بازم ناراحت نباش ازش، بالاخره شوهرت با خواهرش قطع رابطه که نمی‌کنه، شمام نذار کدورت ادامه پیدا کنه، جواب زنگ یا پیامشو بده. از این به بعدم مثل خودش رفتار کن، زیاد کمک نکن که پس‌فردا جواب خوبی‌هاتو نداد ناراحت بشی
به نظر خودت هم بی تقصیر نیستی
خیلی زیر ذره بین گذاشتیش
اونجا که پیام گلایهتو جواب نداده به نظرم خیلی عاقله
احتمالا اینکه حاملگی دومش از حسودی تو بوده می تونه هذیان ذهنت باشه قابل اثبات نیست
اینکه بهت گفته اشتباه کردی باردار شدیمیتونه تجربه خودش باشه که بچه دوم سخت بوده نه حسودی
امیدوارم دخترت سالم دنیا بیاد و خوشبخت بشه حالا خوشگل با زشت خیلی هم مهم نیست مهمحس اون بچه است که خوشبختی باشه با هر قیافه ای
بخشش ازبزگان خوبی هم ادم میکنه بایدبی انتظارباشه شایدمتوجه شده اشتباه کرده ولی نسبت به قبل سرسنگین ترباش
برامن مهم نیس.برا اون مهمه.چون سرکوفت شنید و کلا فامبلاشون خیلی سطح فکریشون پایینه فک میکنن حالا خوشگلی و این حرفا ملاکه.واسه همین هربار جوری رفتار کردن و حرفایی زدن که حسادت خواهرشوهرمو بد تر کرد.منم مشکلی ندارم الان.الحمدالله با کلی ویار از پس خودم براومدم و حتی خونه تکونی عیدمم کردم هفته پیش.
اما ناراحتم از اینکه تو تمام مشکلاتش پشتش بودم کمکش کردم و اون الان میدونه من کسیو ندارم.نه مادرم پیشمه نه خواهری دارم.با خودش نمیگه شاید کمکی بخواد یه زنگ بزنم بهش بپرسم ببینم کمک لازم نداره.نمیخواد غذایی درست کنم یا چمیدونم جارویی بزنم براش؟من ناراحتم که چرا علنی داره حسادت و دشمنی میکنه اما توقع داره من ناراحت نشم
اون شبی که گفتم بهم سر بزن 4ماه از بارداریم گذشته بود.نوشتم اون بالا.... تو این 4ماه اصلا زنگمم نزد حالمو بپرسه.وقتیم بهش گفتم باز به روی خودش نیاورد.خواهر الان من هفته دیگه میرم تو 7ماه.یعنی این وسط 3ماه از اون حرفم گذشته تازه طرف یکی دوهفتس پیام میده که امشب بیا اینجا یا من فردا میام و فلان...
وااااقعا اگه به یه نفر با کلی شوق بگی من باردارم و همون لحظه بگه خیلی اشتباه کردی و یه مبارکت باشه از دهنش درنیاد ناراحت نمیشی؟؟؟ ایول جنبه ات خیلی بالاست آبجی! میدونی اون چه زمان حامله سد؟وقتیکه شوهرش 2تا 2تا دختر میاورد تو خونش.عرق میخورد....و........ خودشم به فکر طلاق بود.بارداری اون اشتباه محض بود.اما من اون زمان کلی خوشحال شدم و گفتم قدمش خیر باشه و مبارکه و فلان. الان خودش پشیمونه از بچه دار سدنش چون شوهرش بدتر شده.منم میتونستم تو ذوقش بزنم بگم چرا حامله شدی.که البته درستم بود حرفم اما نگفتم.چون بچه رو خدا میده.اونم به هرکس که صلاح باشه.
حالا من شوهرم نه دختر بازه نه عرق خوره نه هییییچ مشکل دیگه.فاصله بین بچه هامم 3سال و نیم بود.پس از هرنظر حاملگیم بی عیب بود.اگرم اشتباه کرده بودم میتونست اول بگه مبارکت باشه اما کاش بیشتر فک میکردی یا کاش الان حامله نمیشدی...
حرف داریم تا حرف...
