یادتونه گفتم شوهرم رضایت داد که بالاخره بعد عمری ماشین ظرفشویی بخریم؟
آخرشم نخریدیم و پولمون خرج شد(تاپیک قبلیم رو بخونین) خدا میدونه چقد خوشحال و هیجان زده بودم ولی الان 😔
اصلا چند وقته بخت با ما یار نیس...
صاحبخونه مون خونه شو گذاشته برا فروش و باید تا چند ماه دیگه بلند شیم...
احساس میکنم اوضاع مالیمون از همیشه بدتره😔
جدیدا خیلی حسود و کینه ای شدم
دیروز ناهار خونه بهترین دوستم که عین خواهریم دعوت بودم یهو وسط صحبتهامون از غصه هام گریم گرفت😭😭😭 اونم ناراحت شد...
امروزم از صبح تا همین الان داشتم گریه میکردم یک ریز.... آخه دیگه تحمل بی پولی رو ندارم . بخدا خیلی خسته شدم...به دوستم خییییلی حسودیم میشه آخه خیییییلی شوهرش پولداره و همه چی براش فراهمه به بهترین شکل.
دیگه نمیدونم چیکار کنم نمیخوام حسود باشم... میخوام مثل قبل انسان باشم مهربون باشم ولی وحشی شدم
😭😭😭