اوایل بی اختیار گریه می کردم
حتی گاهی توو خونه دعوام میشد
یه دفعه شرایط برام عوض شده بود، صمیمی ترین دوست هام رو از دست داده بودم.
خیلی ها که آدم موفقی می دیدنم و تشویقم می کردن توو جمع و خلوت شروع می کردن نصیحت کردنم...
دیگه موردهای خوب برام نمی یومد.............
دیگه به روم نمیارن خانواده ام...........
گاهی میگن......
اما دارم و دارند می پذیرند تجرد قطعی رو
دیگه اعصاب و گنجایش متاهلی رو هم فکر کنم ندارم
اینقدر فشار عصبی و روحی و عاطفی این چند ساله تحمل کردم دیگه گنجایش ندارم...................