پدر شوهرم چند وقتی هم مریض احوال این چند روزم حالش بدتر شده دیگه از بستر بلند نمیشه شوهرم دوشبه رفته اونجا خوابیده منم دوتا بچه تو خونه تنها میخوابم ۵ ماه پیش بابای من تو این حالت بود و فوت شد شوهرم ذره ای درکم نکرد پیش بچه هام وایسه من برم سر به بابام بزنم خیلی عقده دارم شما بودین چیکار میکردین
بهضی ادمها تا توی شرایط قرار نگیرن درک نمیکنن.شما درک کن
بچه هامون ، بزودی میرن ! اونا مهمون ما هستن !بزرگترین اکتشاف برای من این بود که فهمیدم فرزندم یک مهمان است در خانه ام و روزی از خانه ام می رود.روزها با سرعت عجیبی میگذرد و او به زودی از من جدا می شود...به خودم گفتم: کدام مهمتر است؟ نظم خانه یا این که فرزندم به خوبی از من یاد کند؟کدام مهمتر است؟ خانه یا اخلاق و روحیه و حسن تربیت فرزندم؟چون دانستم که او مهمان خانه من است. این باعث شد اولویتم را تغییر دهم!بعد از این مهمترین چیز نزد من آرامش خاطر من و اوست.... شروع کردم به پیاده کردن نقشه ام، و طبعا مجموعه کمی از قوانین مهم را انتخاب کردم و خود را ملزم به اجرای آنها دانستم و مابقی چیزها را بدون هیچ قید و شرطی رها کردم. از عصبی شدن و داد و فریاد زدن کم کردم و به آرامش رسیدم.از وسواس هایم گذشتم و به خانه ای راضي شدم که مقداری بهم ریخته و نامنظم است و کمی شلختگی در آن به چشم می خورد. اما، فرزندی را تحویل گرفتم که آرامش دارد و از من و خشم هایم نمی نالد و رابطه ای قوی و زیبا بین ما حاکم گشته است.چون می دانم....او مهمان زودگذر خانه من است. کودک عزیزم ! امیدوارم مهمانی خانه من زیباترین مهمانی زندگیت باشد.😍
بچه ها باورتون نمیشه! برای بچم از «داستان من» با اسم و عکس خودش کتاب سفارش دادم، امروز رسید خیلی جذذذابه، شما هم برید ببینید، خوندن همه کتابها با اسم بچه خودتون مجانیه، کودکتون قهرمان داستان میشه، اینجا میتونید مجانی بخونید و سفارش بدید.
من الان بابام بر میگرده منو خیلی اذیت کرد الان خودش تو اون شرایط یعنی میفهمه من چقدر زجر کشیدم
مطمئن باش الان میفهمه. ولی نمیتونه زمانو به عقب برگردونه. اجازه بده برات جبران کنه. تو درکش کن.
بچه هامون ، بزودی میرن ! اونا مهمون ما هستن !بزرگترین اکتشاف برای من این بود که فهمیدم فرزندم یک مهمان است در خانه ام و روزی از خانه ام می رود.روزها با سرعت عجیبی میگذرد و او به زودی از من جدا می شود...به خودم گفتم: کدام مهمتر است؟ نظم خانه یا این که فرزندم به خوبی از من یاد کند؟کدام مهمتر است؟ خانه یا اخلاق و روحیه و حسن تربیت فرزندم؟چون دانستم که او مهمان خانه من است. این باعث شد اولویتم را تغییر دهم!بعد از این مهمترین چیز نزد من آرامش خاطر من و اوست.... شروع کردم به پیاده کردن نقشه ام، و طبعا مجموعه کمی از قوانین مهم را انتخاب کردم و خود را ملزم به اجرای آنها دانستم و مابقی چیزها را بدون هیچ قید و شرطی رها کردم. از عصبی شدن و داد و فریاد زدن کم کردم و به آرامش رسیدم.از وسواس هایم گذشتم و به خانه ای راضي شدم که مقداری بهم ریخته و نامنظم است و کمی شلختگی در آن به چشم می خورد. اما، فرزندی را تحویل گرفتم که آرامش دارد و از من و خشم هایم نمی نالد و رابطه ای قوی و زیبا بین ما حاکم گشته است.چون می دانم....او مهمان زودگذر خانه من است. کودک عزیزم ! امیدوارم مهمانی خانه من زیباترین مهمانی زندگیت باشد.😍
به من میگفت خب بچه هارو باخودت ببر الان خوش بهش میگم بچه هارو هم ببر میگه اونجا جای بچه نیست با وقاحت تمام خیلی سعی میکنم آروم باشم ولی حرصم گرفته داغ بابام برام تازه شد
خدا بیامرز پدرتون رو میدونم خیلی سخته وپ تو دلتون موند پس نزار تو دله شوهرت بمونه زندگی مشترک که ت ...
من نفرینش کردم گفتم الهی تو موقعیتی قرار بگیری که آرزو دیدن بچه هات به دلت بمونه خیلی اذیتم کرد که بعدش فهمیدم اون موقع که میگفت کار دارم و سرم شلوغه یک جا خودش رو نعشه میکرده و دروغ بوده سر شلوغی هاش البته الان ترک کرده ولی هنوز قابل بخشش نیست