2777
2789

من اولین روز دانشگاه وقتی وارد 

کلاس شدم همه فکر کردن معلمم بلند شدنند خخخخخ واقعا تیپمم به معلم ها میخورد 

😍ته نیا ئسته ری گه شی ژیانم توی 🌸 خودای گیان 🌸

نمی دونم چرا دوست ندارم یاد اون دوران بیوفتم چون عاشق یه نفر بودم که خیلی عوضی و هرزه بود 

این عشق برام گرون تموم شد


و‌ باعث شد کاری کنم که تا آخر عمرم باید تاوان پس بدم 

یا اینکه فکرم همش درگیر این موضوع باشه و عذاب وجدان داشته باشم

سلام خوبین ،من یه فروشگاه لوازم آرایشی و عطر دارم💄💄 .کیلینیک هدی لانکوم ویکتوریا هرچی بخاید 🌺🌺تازه اومدم تو سایت یه نگاه به تاپیکهام بندازین😊

بچه ها باورتون نمیشه!  برای بچم از «داستان من» با اسم و عکس خودش کتاب سفارش دادم، امروز رسید خیلی جذذذابه، شما هم برید ببینید، خوندن همه کتابها با اسم بچه خودتون مجانیه، کودکتون قهرمان داستان میشه، اینجا میتونید مجانی بخونید و سفارش بدید.

ما تو خوابگاه جرئت حقیقت بازی کردیم

دوستم جرئت رو انتخاب کرد

قرار شد فرداش با دستکش ظرفشویی یه دور راه بره تو دانشکده فنی 😁 

فیلمش رو هنوزم دارم. یادش بخیر

همه نگاش میکردن

دکلمه ای از زبان خدا : منم زیبا که زیبا بنده ام را دوست میدارم. تو غیر از من چه میجویی؟ تو با هر کس به غیر از من چه میگویی؟   تو راه بندگی طی کن عزیز من... خدایی خوب میدانم! طلب کن خالق خود را، بجو ما را... تو خواهی یافت.   که عاشق میشوی بر ما و عاشق میشوم بر تو. مگر‌ کسی هم با خدایش قهر میگردد؟ هزاران توبه ات را گرچه بشکستی، ببینم من تو را از درگهم راندم؟   که می ترساندت از‌ من؟ رها کن آن خدای دور، آن نامهربان معبود. این منم پروردگار مهربانت، خالقت.    به نجوایی صدایم کن... بدان آغوش من باز است. قسم بر روز هنگامی که عالم را بگیرد نور، قسم بر اختران روشن اما دور :    * رهایت من نخواهم کرد *✌🙏  اللهم صل علی محمد و آل محمد. ( من ivf کردم، اگه سوالی در موردش داشتین بپرسین کمک تون کنم ) 
ما تو خوابگاه جرئت حقیقت بازی کردیم دوستم جرئت رو انتخاب کرد قرار شد فرداش با دستکش ظرفشویی یه دور ...

خخخخخخخ  خوش به حالتون واقعا خوابگاه یه چیز دیگس

😍ته نیا ئسته ری گه شی ژیانم توی 🌸 خودای گیان 🌸
از رو برد شماره کلاس رو برمی‌داشتم ی پسره جوون پرسید فلان کلاس کجاست آدرس دادیم به دوستم گفتم انگار ...

خخخخ ای وای 

😍ته نیا ئسته ری گه شی ژیانم توی 🌸 خودای گیان 🌸
نمی دونم چرا دوست ندارم یاد اون دوران بیوفتم چون عاشق یه نفر بودم که خیلی عوضی و هرزه بود  این ...

اخ عزیزم دقیقا منم مثل تو عاشق شدم والا بدبخت شدم ولی برعکس تو دانشگاهو عالی گذروندم فقط ای کاش اون فردرو انتخواب نمیکردم 

😍ته نیا ئسته ری گه شی ژیانم توی 🌸 خودای گیان 🌸

من دانشجوي گرگان بودم و خودم تهراني اونجا حوابگاه بودم يه روز وسط ظهر كلاسا تشكيل نشد ديگه هم بعدش كلاس نداشتم اصلا هم حوصله رفتن به خوابگاهو نداشتيم اخه خوابگاه صبحا و ظهرا خيلي خلوته و ادم حوصلش سر ميره 

توي مسير دانشگاه تا خوابگاه بوديم كه ديديم تو پاركينگ يه خونه ايي صداي جشن مياد يكي از بچه ها كه خيلي هم باحال بود گفت بياييد بريم اينجا ماهم هاج و واج مونده بوديم بالاخره راضيمًون كرد و رفتيم تو اونم با تيپ دانشگاه جلوي در يه خانمه بود كه بعدش فهميديم مادر عروسه با تعجب به ما نگاه كرد و از طرفي هم حوشامد ميگفت برگشت گفت شما دوستاي الهه هستين ما هم كه از همه جا بيخبر اصلا نميدونستيم مراسم چي هست گفتيم اره و رفتيم تو😂😂😂

اونجا فهميديم عقد كنون هستش تازه مامانه رفت پيش عروس و بهش گفت الهه دوستات اومدن اونم هي با تعجب نگاه ميكرد و انگار ميخواست يادش بياد ما كي هستيم😃😃

خلاصه يه ساعتي نشستيم و تازه همون دوست باحالمون رفت با عروس رقصيد و شاباش هم داد😀😀

اين قضيه مال سال ٨١هستش ولي هنوزم كه يادم ميوفته أز خنده روده بر ميشم😀😀

وزن شروع 

یه روز زمستونی که زمین حیاط دانشگاه یخ ضده بود یکی از دوستان خیلی هم تپله همیشه کوله پشتی داشت تا کیف دانشجویی یه دفعه به پشت لیز خورد افتاد زمین وقتی بلند شد گفت ای وای کولمو جا گذاشتم از خنده منفجر شدیم

😍ته نیا ئسته ری گه شی ژیانم توی 🌸 خودای گیان 🌸
من دانشجوي گرگان بودم و خودم تهراني اونجا حوابگاه بودم يه روز وسط ظهر كلاسا تشكيل نشد ديگه هم بعدش ك ...

خخخخخ واقعا الا دوستای فابریک لازمیم  

ای جانم مرسی که تعریف کردی 

😍ته نیا ئسته ری گه شی ژیانم توی 🌸 خودای گیان 🌸

بچه ها یه بار پرید بودم خیلی هم درد داشتم هی وسط کلاس میرفتم دست شوی بار دوم که برگشتم درو که باز کردم با استاد برخورد کردم حول شدم به جای اینکه بگم عذر میخواهم گفتم بز میخواهم یعنی باورتون نمیشه هیچ که کلاس منفجر شد منم به زور جلو خودمو گرفتم استاد سرخ شد رفت بیرون  

😍ته نیا ئسته ری گه شی ژیانم توی 🌸 خودای گیان 🌸
خخخخخ واقعا الا دوستای فابریک لازمیم   ای جانم مرسی که تعریف کردی

اره هنوزم با اون دوست باحالم اسمش عاطفه بود در ارتباطم با اينكه ازدواج كرده و بچه داره هنوزم باحاله 

خيلي دوران خوبي بود تازه يه خاطره هم دارم طولانيه اينم 

يكي از دختراي كلاسمون يه پسري از همكلاسيامونو خيلي دوس داشت ولي پسره نميدونست فقط ما دوستاش ميدونستيم  ما هم از قبل براش نقشه كشيديم يه روز كه وسط كلاس رفت بيرون لأي جزوش يه نامه گذاشتيم اين نامه رو از قبل آماده كرده بوديم تا توي موقعيت مناسب ازش استفاده كنيم توي نامه هم نوشتيم من فلاني هستم همون پسري كه دوستمون دوستش داشت 

و به شما علاقه مندم و كلي حرفاي عشقولانه 

بنده خدا از فردا همچين ارايش ميكرد ميرفت دانشگاه و به خودش ميرسيد تازه اومد واسه ما هم تعريف كرد كه فلاني برام نامه گذاشته و ما هم اينجوري😃😃😃😃

خلاصه جرّأت نكرديم بهش بگيم گذاشتيم اخرين ترم كه هممون ميرفتيم شهر خودمون يه نامه نوشتيم و داستانو براش گفتيم 😀😀

وزن شروع 

من تو داشگاه کلا دانشجو خیلی مودب و درس خونی بودم یه درسی رو با یه استاد خیلی جوون داشتیم که حس میکردم خیلی از من خوشش میاد یه بار استاد دو جلسه پشت هم جبرانی گذاشته بود بین کلاس انتراکت داد ک بچه ها برن استراحت منم ناهار نخورده بودم رفتیم بوفه با دوستم ساندویچ گرفتم برگشتیم سر کلاس هیچ کس نبود منم رفتم نشستم سر جای استاد پاهامم گذاشتم رو میز لم دادم مشغول خوردن ساندویج بودم ک وسطاش استاد اومد تو کلاس وااای که چقدر خجالت کشیدم سریع پا شدم اونم گفت نه راحت باشین شما رفت نشست رو یکی از صندلی ها لپ تاپشو باز کرد منم فقط سریع از کلاس جیم زدم بعد اون کلا یه لبخد خاصی ته نگاش بود هیچ وقت یادم نمیره دوستتم کلی مسخرم میکرد میگفت این رسما از تو نا امید شد 

🥰🥰Medical Genetics🥰🥰
ارسال نظر شما
این تاپیک قفل شده است و ثبت پست جدید در آن امکان پذیر نیست

کاربر گرامی جهت ارسال پست شما ملزم به رعایت قوانین و مقررات نی‌نی‌سایت می‌باشید

2790
2778
2791
2779
2792
داغ ترین های تاپیک های امروز