خانواده شوهر شما هم اينطورين ؟ شما چه عكس العملي داريد؟

سلام به همگي

من يك كاربر قديمي هستم كه قطع دسترسي شدم يكماه پيش. 

من خيلي خانواده شوهر بدي دارم. خيلي بي عاطفه و همش پشت سرت بد ميگن و تو روت بي احترامي ميكنند ولي جلوي شوهرم وانمود ميكنند كه همه چيز خوبه. 

راستش ١٣ سال هست كه وضع همين هست و من هميشه ناراحت بودم و دلم ازشون گرفته.

خواهر شوهرهام خيلي اذيت ميكنند و همش كرم ميريزند و جلوي شوهرم خود شيريني ميكنند كه من رو يد جلوه بدن

من خارج هستم و خيلي نميبينمشون. الان مشكلم با خواهر شوهرم هست كه يكماه پيش پيام داد و هر چي دلش خواست بهم گفت. من تحصيلات بالا دادم و مثلا بهم گفت كه هيچي حاليت نيست و فكر كردي شعور مياره تحصيل و .:::

من نشون شوهرم دادم ولي گفتم به روت نيار كه من نشونت دادم. اخه شوهرم هميشه طرفداريش رو ميكرد و به من ميگفت تو مشكل داري و فقط خواستم به شوهرم ثابت كنم كه حرفم درسته.

ناراحتي خواهر شوهر هم فقط براي اين بود كه يك مدت سر شوهرم خيلي به كار گرم بود و جوابش رو نداده بود و اون چون خيلي منفي هست از چشم من ديده بود. الان نزديك عيد هست و تولدش و شوهرم ميخواد كه زنگ بزنيم. و ميگه نميتونم با خواهرم قطع رابطه كنم و تو ميخواي اينجوري بشه!

اون خواهر شوهر ديگم هم كاملا ميدونه ولي من به روم نياوردم ولي هر روز خودم رو فحش ميدن كه چرا جوابش رو ندادم و محترمانه برخورد كردم

شما باشيد چطور برخورد ميكنيد؟

ايا باهاش حرف ميزنيد اگر شوهرتون بخواد؟

به اون يكي خواهر شوهرم بگم؟ البته بگما اون هم خيلي بد هست از اين لحاظ ميگم كه حرفهام رو به گوشش برسونه .

كل خانواده شوهر من همش با هم بد هستند و فقط ادعا دارند. با هيچ عروس يا دامادي خوب نيستند و فقط دنبال غيبت.

حرف هم ميشه ميگن ما خيلي خانواده متحدي هستيم. در حالي كه تا حالًا بچه من ٩ سالشه يكبار هم نه كادو دادند و نه باهاش حرف زدند.

ازشون واقعا بدم اومده ولي بازم اخلاقم طوري هست كه نميتونم جواب بياحتوامي رو بدم و سكوت ميكنم. ولي الان يكماه هست كه بهش فكر ميكنم

ازشون دور هستم خدا رو شكر ولي شوهرم باهاشون در تماس هست

از اينكه شوهرم پشتم نيست ناراحتم. از اينكه فقط ارتباط ميخواد حالًا به هر قيمتي.

اونها هم به خدا اصلا شوهرم رو دوست ندارند و تا حالًا كوچكترين كاري براش نكردند.

راهنمايي ميخوام كه چطور حرف بزنم باهاشون.

مخصوصا اوني كه فحش داده. البته شوهرم گفتم بهش نگو چيزي. چون اوايل ميگفتم و هر وقت شوهرم باهاشون حرف زده به ظاهر گفتند كه ما سحر رو دوست داريم ولي بد تر كردند و بي احترامي ها بيشتر شده