سلام دیشب تو تاپیک گفتید : وای اسی تو دقیقا گذشته منی.دوران عقدم.منم همینقد احمق و ذلیل بودم.اما خب مشکل من یه چیز دیگه بود اونم از نقطه ضعف من سواستفاده میکرد هم خودش هم خونوادش منم عین ببو گلابیا همش گریه و زاری و التماس.امااااااااا از یه جایی به بعد به خودم اومدم.الان خونوادش جلوم نمیتونن نفس بکشن خودشم تا حدودی خداروشکر خوب شده کم کم داره عاقل میشه.فقط اینو بگم ضعف نشون نده قوی باش جلوش وایسا اگه ادب شد ادامه بده اگه هم نشد چه بهتر جدا شو گور باباش کیه مگه تحفه.
_میخاسم بدونم چیکار کردی ک خانوادش دیگه نمیتونن جلوت نفس بکشن؟؟
و خودشم درست شد؟
لطفا کامل بنویس برام /ممنون میشم واقعا/نیازدارم