2777
2789

من خودم یه بار تو مدرسه با اکیپمون یه شورش به پا کردیم کل مدرسه رو تعطیل کردیم وای چه کارا که نکردیم تو روی معلم ومدیر و همه وایسادیم هرچی بهمون میگفتن بیاین سر کلاس نمرفتیم مثه این اغتشاشگرا شعار میدادیم ما اعتراض داریم تعطیلی نیاز داریم😂😂😂بعدم یکیمون با سطل زباله تنبک میزد یکی جارو برداشته بود حالت گیتار میزد و منم که میرقصیدم اصن یه وضی💆اخرشم به هدفمون رسیدیم ولی فرداش اون خاک بر سرا و چوقولی کنای مدرسه چوقولیمونو کردن یه تنبیه حسابی شدیم😑😐😢😂😂😂

سکوت میکنم بگذار حرف ها اینقدر یکدیگر را بزنند تا بمیرند...

من تو دانشگاه خدای سوتی بودم 😑 غرور هم داشتم 

فرزندم،از ملالتهای این روزهای مادری ام برایت میگویم... از این روزها که از صبح باید به دنبال پاهای کوچک و لرزان تو بدوم و دستت را بگیرم تا زمین نخوری. به کارهای روی زمین مانده ام نمیرسم این روزها که اتاقها را یکی یکی دنبال من می آیی، به پاهایم آویزان میشوی و آن قدر نق میزنی تا بغلت کنم، تا آرام شوی. این روزها فنجان چایم را که دیگر یخ کرده، از دسترست دور میکنم تا مبادا دستهای کنجکاوت آن را بشکند. با ناراحتی و ناامیدی سر برگرداندنت را میبینم که سوپت را نمیخوری و کلافه میشوم از اینکه غذایت را بیرون میریزی. هرروز صبح جارو میکشم، گردگیری میکنم، خانه را تمیز میکنم و شب با خانه ای منفجر شده و اعصابی خراب به خواب میروم. روزها میگذرد که یک فرصت برای خلوت و استراحت پیدا نمیکنم و باز هم به کارهای مانده ام نمیرسم...امشب یک دل سیر گریه کردم. امشب با همین فکر ها تو را در آعوش کشیدم و خدا را شکرکردم و به روزها سالهای پیش رو فکر کردم و غصه مبهمی قلبم را فشرد...تو روزی آنقدر بزرگ خواهی شد که دیگر در آغوش من جا نمیشوی و آنقدر پاهایت قوت خواهد گرفت که قدم قدم از من دور میشوی و من مینشینم و نگاه میکنم و آه... روزگاری باید با خودم خلوت کنم و ساعتها را بشمارم تا تو از راه بیایی و من یک فنجان چای تازه دم برایت بیاورم و به حرفهایت با جان گوش بسپرم تا چای از دهن بیفتد.... روزی میرسد که از این اتاق به آن اتاق بروم و خانه ای را که تو در آن نیستی تمیز کنم. و خانه ای که برق میزند و روزها تمیز میماند، بزرگ شدن تو را بیرحمانه به چشمم بیآورد. روزی خواهد رسید که تو بزرگ میشوی، شاید آن روز دیگر جیغ نزنی، بلند نخندی، همه چیز را به هم نریزی... شاید آن روز من دلم لک بزند برای امروز... روزی خواهد رسید که من حسرت امشبهایی را بخورم که چای نخورده و با سردرد و گردن درد و با فکر خانه به هم ریخته و سوپ و بازی و... به خواب میروم...شاید روزی آغوشم درد بگیرد، این روزهادارد از من یک مادر به شدت بغلی میسازد...!

الان که دارم اینو برات می‌نویسم، کاملاً رایگانه، ولی واقعاً نمی‌دونم تا کی رایگان بمونه!
من و دخترم بدون حتی یه ریال هزینه، یه ویزیت آنلاین از متخصص حرفه‌ای گرفتیم. کامل بدنمون رو آنالیز کرد، تک‌تک مشکلات رو گفت و راه‌حل داد.

خودم کمر و گردنم خیلی مشکل داشت، دخترم هم پای ضربدری و قوزپشتی داشت… و باورت میشه؟ همه‌ش رو درست کردیم!

اگه تو یا یکی از عزیزات مشکلات اینجوری دارید، همین الان تا دیر نشده نوبت ویزیت 100% رایگان و آنلاین از متخصص بگیرید.

یبار رفته بودیم ازمایشگاه دانشگا برای درسمون

بعد استادمون لپ تاپ اورده بود ازمایشگاهم ازین پرده ها داش ک تصویره روی صفه ی لپ تاپو بزرگتر نشون میده

اونوخت گف بچه ها این پردرو درس کنیم تا من بهتون درس بدم

بعد من یهو عینه این برق زده ها با کلی خوشحالی گفتم استااد من میکشم پایین😐😐

دیگ منفجر شد اونجا

{یه جاهایی اِشتباه کَردی چون بَرات لازِم بود،یه روزایی اِعتِماد کَردی و ضَربه خوردی🥲🩹چون بایَد دَرس میگِرفتی، یه موقع هایی به رَوابِط سَمّی و نامُناسِب وارِد شُدی و دِلِت شِکَست💔 چون نِیاز به تَجربه داشتی...ولی نَبایَد خودِتو به خاطِرش سَرزنِش کنی😚؛چون تَمامِ اِشتِباهاتِت بَخشی اَز مَراحِل رُشد تو بوده🌱، مَراحِلی که بایَد اَزشون عُبور کُنی🚶‍♀️👣تا شَخصیّتِت رُشد کنه و به کَسی که میخوای وَ واقِعا بایَد باشی تَبدیل بِشی💫🪄.پَس لُطفا خودِتو سَرزنِش نَکُن چون تو با اِشتباهاتِت تَعریف نَمیشی و تَمامِ این مَسیر بَخشی از مَراحِل رُشد و تَکامل توعه تا خودِتو بِشناسی و بِدونی اَز زِندگیت چی میخوای😊...پَس سَخت نَگیر رَفیق🤝،قَدرِ خودت و لَحظاتِ زیبایِ زندِگی رو بِدون و اَزش لِذّت بِبَر...♥️}

من یبار پیش رییسم رفتم.توو ی اتاق چنتا رییس اداره هستن.به همه شون موز داده بودن.رییسم بم گف من موز نگرفتم:/ منم گفتم خب موز اقای فلانی رو بخورین.یهو همه ساکت شدن و سرشونو اوردن پایین😂🤦🏼‍♀️

یبار رفته بودیم ازمایشگاه دانشگا برای درسمون بعد استادمون لپ تاپ اورده بود ازمایشگاهم ازین پرده ها ...



😂😂😂😂😂😂😂

سکوت میکنم بگذار حرف ها اینقدر یکدیگر را بزنند تا بمیرند...

از سوسک و موش نمیترسم دم عید ک‌تو مدرسه پیدا میشد من میرفتم سمت حیوون بدبخت 

معلما و دانش آموزا همه یه طرف جمع بودن انققدر معلما رو ترسوندم با اونا

از دم موش میگرفتم میبردم سمت دبیر ریاضی انقد باحال بود قیافش


پروفایل و امضام رو خالی کردم نینی سایت اینجا هم تبلیغ بذاره ....از اینکه درخواست دوستی نمیدید ممنونم

😂😂😂😂😂😂😂

😂😂😂روم سیا

{یه جاهایی اِشتباه کَردی چون بَرات لازِم بود،یه روزایی اِعتِماد کَردی و ضَربه خوردی🥲🩹چون بایَد دَرس میگِرفتی، یه موقع هایی به رَوابِط سَمّی و نامُناسِب وارِد شُدی و دِلِت شِکَست💔 چون نِیاز به تَجربه داشتی...ولی نَبایَد خودِتو به خاطِرش سَرزنِش کنی😚؛چون تَمامِ اِشتِباهاتِت بَخشی اَز مَراحِل رُشد تو بوده🌱، مَراحِلی که بایَد اَزشون عُبور کُنی🚶‍♀️👣تا شَخصیّتِت رُشد کنه و به کَسی که میخوای وَ واقِعا بایَد باشی تَبدیل بِشی💫🪄.پَس لُطفا خودِتو سَرزنِش نَکُن چون تو با اِشتباهاتِت تَعریف نَمیشی و تَمامِ این مَسیر بَخشی از مَراحِل رُشد و تَکامل توعه تا خودِتو بِشناسی و بِدونی اَز زِندگیت چی میخوای😊...پَس سَخت نَگیر رَفیق🤝،قَدرِ خودت و لَحظاتِ زیبایِ زندِگی رو بِدون و اَزش لِذّت بِبَر...♥️}
ارسال نظر شما

کاربر گرامی جهت ارسال پست شما ملزم به رعایت قوانین و مقررات نی‌نی‌سایت می‌باشید

2790
2778
2791
2779
2792
پربازدیدترین تاپیک های امروز
داغ ترین های تاپیک های امروز