شام😥 صفحه 2 | تبادل نظر نی نی سایت

عضویت: 1397/01/05

تعداد پست: 3340

مادر شوهرم قراره،کتلت بد مزشو بپزه😥

😄

خدایا مارا به غصه های معمولی مان برگردان...به قسط های عقب افتاده ،ترافیک های طولانی،خیابان های شلوغ، دغدغه های زیاد،هدف های سخت،خستگی های مفرط...به همان روزها که همدیگر را قضاوت میکردیم وبه قضاوت های هم توجهی نمی کردیم.به همان روزها که دنیا اینقدر آلوده نبود،که آلوده بود وحاد نبود ،که آلوده بود واز آلودگیش نمی مردیم...که دلواپس حال عزیزانمان بودیم نه جانشان !ما را برگردان به روزهایی که سلامتی اینقدر گریز پا نبود ،که میشد لابه لای همین مشکلات و دغدغه های ریز ودرشت،با خیالی آسوده فنجانی برداشت ،چایی ریخت ...کنار پنجره ای ایستادودر کمال اطمینان و آرامش نفسی عمیق کشید .که می شد کسی را به آغوش کشید وآرام شد .میشد دستان کسی را گرفت وبدون هراس تمام شهر را قدم زد وغصه ها و درد ها را فراموش کرد .دلمان لک زده برای یک آغوش، یک لبخند ،یک خیال تخت...دلمان لک زده برای یک زندگی آرام و معمولی ...خدایا در آغوشمان بگیر که خسته ایم ...خودت حال زمین را خوب کن

1398/11/12

|

16:11

2 نفر لایک کرده اند ...

faryasi

مدیر استارتر

عضویت: 1398/09/02

تعداد پست: 3955

مادر شوهرم قراره،کتلت بد مزشو بپزه😥

خخخخح.نوش جووووونت.گوشت بشه ب تنت.از غروب خودتو سیر کن

💏چهل سال بعدجلوی آینه موهایم را شانه کنم..👵روسری آبی ام را بپوشم وآرام آرام بروم توی آشپزخانه..نگاهت کنم و بگویم :دیدی گفتم میان ..لبخند بزنی☺بگویی : چقدر قشنگ شدی😍یاد وقت هایی بیفتم که جوان بودم.👩ناراحت شوم که پیر شده ام 👵..زشت شده ام ..و تو باز بگویی با موهای سفید بیشتر دوستت دارم👵و من مثل هفده سالگی هایم ذوق کنم😍سر بزنم به قیمه ای که برای بچه هایمان پخته ام ..🍲بعد تو از نوه ی آخرمان بگویی.بگویی این فسقلی عجیب شبیه تو شده..من برایت چای بریزم.☕بچه هایمان بیایند.مدام بگویم :قند نخور آقا.چایی داغ نخور .. بذار سرد شه..تو لبخند بزنی☺من مثل چهل سال پیش شوم و جلوی بچه هایمان سرم را روی شانه ات بگذارم ..💑نوه هایمان را بغل کنیم .👶دخترهایمان سالاد درست کنند و غذا بیاورند ..پسرها سفره بیاورند و بشقاب بچینند..پسر اولمان بگوید :هیچی دستپخت تو نمی شه مامان..عروسمان خودش را برایش لوس کند و بگوید:پس دستپخت من چی ؟!پسرمان نازش را بکشد😍ما از حال خوششان ذوق کنیم ..زیر گوشت بگویم : مرد زندگی بودن را از خودت یاد گرفته.❤باز هم نگاه های مهربانت.👀و باز هم درد زانوهایم یادم برود ..بچه ها بروند خانه هایشان ..ومن از خوشحالی ده بار بمیرم که چهل سال است تو را دارم

1398/11/12

|

16:11

0 نفر لایک کرده اند ...

negjnjoooni

عضویت: 1398/10/09

تعداد پست: 3194

مادر شوهرم قراره،کتلت بد مزشو بپزه😥

😖😖

من هروقت میرم اونجا صددرصد بعدش راهی بیمارستانم

1398/11/12

|

16:11

1 نفر لایک کرده اند ...

1371kocholooo

عضویت: 1398/09/27

تعداد پست: 525

سبزی کوکو

خوراک مرغ

مرغ ریش ریش شده با سیب زمینی

الویه

کتلت

املت قارچ

ماکارونی

پیراشکی گوشت که خمیرشو میتونی از نونوایی لواش بگیری و مواد بریزی توش و سرخ کنی

حمص (سیب زمینی اب پز با یه دونه تخم مرغ و کلی ادویه جات و پودر سیر که با دست شکل فلافل میکنی و تو روغن سرخ میکنی)

گوشت قلقلی و سیب زمینی

کباب تابه ای

خوراک پیاز و سیب زمینی و گوشت چرخ کرده و گوجه

رتتویی

1398/11/12

|

16:12

1 نفر لایک کرده اند ...

sadafyavary

عضویت: 1398/02/26

تعداد پست: 1517

من میخوام پاستای قالبی درست کنم

1398/11/12

|

16:12

0 نفر لایک کرده اند ...

faryasi

مدیر استارتر

عضویت: 1398/09/02

تعداد پست: 3955

مامانم اینا دارن از تهران میان غروب تا ساعت ۸ میرم خونشون از سرکار بعد باید برگردم خونه شوهرم کمرش دردمیکنه میخاد بره استخر.حالا موندم واسه اون چی بزارم بد غذاام هس حسابیی

💏چهل سال بعدجلوی آینه موهایم را شانه کنم..👵روسری آبی ام را بپوشم وآرام آرام بروم توی آشپزخانه..نگاهت کنم و بگویم :دیدی گفتم میان ..لبخند بزنی☺بگویی : چقدر قشنگ شدی😍یاد وقت هایی بیفتم که جوان بودم.👩ناراحت شوم که پیر شده ام 👵..زشت شده ام ..و تو باز بگویی با موهای سفید بیشتر دوستت دارم👵و من مثل هفده سالگی هایم ذوق کنم😍سر بزنم به قیمه ای که برای بچه هایمان پخته ام ..🍲بعد تو از نوه ی آخرمان بگویی.بگویی این فسقلی عجیب شبیه تو شده..من برایت چای بریزم.☕بچه هایمان بیایند.مدام بگویم :قند نخور آقا.چایی داغ نخور .. بذار سرد شه..تو لبخند بزنی☺من مثل چهل سال پیش شوم و جلوی بچه هایمان سرم را روی شانه ات بگذارم ..💑نوه هایمان را بغل کنیم .👶دخترهایمان سالاد درست کنند و غذا بیاورند ..پسرها سفره بیاورند و بشقاب بچینند..پسر اولمان بگوید :هیچی دستپخت تو نمی شه مامان..عروسمان خودش را برایش لوس کند و بگوید:پس دستپخت من چی ؟!پسرمان نازش را بکشد😍ما از حال خوششان ذوق کنیم ..زیر گوشت بگویم : مرد زندگی بودن را از خودت یاد گرفته.❤باز هم نگاه های مهربانت.👀و باز هم درد زانوهایم یادم برود ..بچه ها بروند خانه هایشان ..ومن از خوشحالی ده بار بمیرم که چهل سال است تو را دارم

1398/11/12

|

16:12

0 نفر لایک کرده اند ...