بچه ها من دوستم بارداره و مغازه داره چند وقت پیش بهم گف ماه اخر کمکم میکنی تورودربایستی گفتم باشه بعد بیکار که بودم برای اینکه قیمتارو یاد بگیرم میرفتم پیشش کم کم دیدم گفت نرخ فروشنده اینقدره و اینا من خودم کارمندم و یه شیفت کار میکنم گفتم من بخاطر دوستیمون اومدم توقعی ندارم ازت بعد دیدم گفت دوماه اخر بارداریمو کلا بیا ده روزم که کلا نیستم که میافتاد بهمن اسفند دیدم نمیتونم دم عیدی خودمو زابراه کنم که تو این سرما مامانم توخونه دست تنها مونده بودم چی بگم که از محل کارم ساعت کاریمو دو ساعتم زیاد کردن تا ۳ تو اداره باید میموندم گفتم فلانی من نمیرسم بیام کسی دیگه رو پیدا کن سه ماهم مونده بود تا زایمانش ناراحت شد فشارش رفت بالا گفت من به کسی جز تو اعتماد ندارم نیای مغازه رو میبندم و اینا
بعد زنگ زد گفت باشه ده روز و بیا گفتم عب نداره ده روز و یه کاری میکنم ولی دوماه و نه باز امشب پیام داده از کی میای تا زایمانش یه ماه مونده خبببب؟ من ۳ بیام از اداره نمیرسم برم ک اونجااااا
اعصابم ریخته بهم