مادربزرگم رویه دمپاییش پاره شده یه دستمال کهنه بسته روی دمپایی همچنان میپوشش. جورابشم هر موقع پاره پوره میشه (در حد تار عنکبوت) کشش رو با قیچی جدا میکنه جای کش سر استفاده میکنه. خیلی هم وضعش خوبه ولی خب طبیعتش این طوریه
مادر بزرگم وقتی با دستما کاغذی چیزی رو پاک میکنه نمیندازش دور. نگه میداره برا روزای بعد. این قدر ازش استفاده میکنه که دیگه جای تمیز روش نمونه. اون موقع حاضر میشه بندازش اشغالی. با پلاستیک شیر هم برا خودش سفره دوخته
ما دانشگاه یه اکیپ چارنفره بودیم. موقع ناهار میشد یا میخاستیم بریمی چی بگیریم بخوریم میگفت میل ندارم. یبارم رفتیم ساندویچی نذاشت هیشکی نوشابه بگیره. گفتیم خب حداقل بزا ی اب بگیریم شاید یکی پرید گلوش گفت ن لیوان دارم اینجام روشویی هست😐😐😐😐
من یه شهری دانشجو بودم مردمش خسیس بودن
ما هروقت میریم خونه مادر شوهرم غذا کم درست میکنه بعد همش که تموم میشه میگه ببینید چقد دستپختم خوبه هیچی ازش نمیمونخ خونه شماها کلی غذا برمیگرده از تو سفره
دقیقا
شوهر من خیلی خسیسه
یه چیزی از خونه یا ماشینش خراب میشه انقد درستش نمیکنه که کلا اون وسیله نابود میشه
چندین بار ماشینش یه خرج جزیی داشته ولی دلش نیومده درستش کنه بعدش مجبور شده چند برابر خرجش کنه
ببین بهش بگو باطری رو در نیاره اون گردالی بغل صفحه ساعتو که باهاش ساعتو تنظیم میکنن بکشه بیرون ساعت باطریش مصرف نمیشه
هر کار کردم ریپلای نشد پست بالا بخاطر پست صفحه هفت بود
