2777
2789
عنوان

نام رمان:عشق دانشگاهی

223 بازدید | 2 پست

پارت پنج 

ترانه 

تو ماشین نشسته بودیم که گوشیم زنگ خورد .از کیفم بیرون آوردمش .تینا بود.جواب دادم:

~سلام چی شد که بهم زنگ ردی.

~باید چیزی شده باشه به خواهر عزیزم زنگ بزنم.

با خنده گفتم:

~شوخی کردم به دل نگیر 

~چرا نیومدی خونه ی من 

~وقت نشد خواهرم

~امروز تو و ملیکا بیاین خونه من آخه تنهام فرهاد رفته ماموریت .

~باشه بزار با ملیکا حرف بزنم.

و تماس و قطع کردم .و رو به ملیکا گفتم:

~خواهرم گفته امروز بریم خونش.

با خنده گفت :

~خوبه حوصله سر رفته بود.

رسیدیم خونه .اون در و باز کرد و داخل خونه رفتیم.رفت رو کاناپه ام داد و منم رفتم تو آشپز خونه تا چیزی درست کنم و بخوریم.غذا رو پختم صداش زدم و امد و نشست و شروع کردیم به خوردن .بعد از خوردن اون ظرفا رو جمع کرد منم رفتم تو اتاق و سرم و گذاشتم رو متکا و به دقیقه نکشید خوابیدم.

اینم پارت پنجم امید وارم خوشتون بیاد.ممنون دوستون دارم.منتظر پارت ششم هم باشید.

ببین من یه پیشنهاد بهت بدم؟ خودم وقتی انجامش دادم توی زندگیم معجزه کرد.

قبل از هر تصمیمی چند دقیقه وقت بزار و برو کاملاً رایگان تست روانشناسی DMB مادران رو بزن. از جواب تست سوپرایز می شی، کلی از مشکلاتت می فهمی و راه حل می گیری.

تازه بعدش بازم بدون هیچ هزینه ای می تونی از مشاوره تلفنی با متخصص استفاده کنی و راهنمایی بگیری.

لینک 100% رایگان تست DMB

ارسال نظر شما

کاربر گرامی جهت ارسال پست شما ملزم به رعایت قوانین و مقررات نی‌نی‌سایت می‌باشید

2790
2778

جدیدترین تاپیک های 2 روز گذشته

2791
2779
2792
داغ ترین های تاپیک های امروز