پارت دوم
به دانشگاه می رسیم.ترانه پیاده میشه و من دنبال جای پارک میگردم.جای پارک پیدا میکنم.یک نگاه به خودم تو اینه میندازم .من یک دختر شیطون بودم با چشمانی زیتونی وموهایی قهوه ای و فرفری .ولی برعکس من ترانه یک دختر ساکت و سر به زیر بود و اخمو نه همیشه بعضی وقتی از منم شیطون تر میشد جوری که داد هم رو در می آورد.خلاصه از ماشین پیاده میشم و به کناره ترانه می رم و باهم راه میافتیم طرف کلاس.وارد کلاس میشیم تازه چند تا از بچه ها آمده بودن . نیمکت ردیف دوم انتخاب میکنیم و میشینیم .استاد وارد کلاس میشه .استاد یک مرد 40~50ساله بود که از چهره میشد خوند که چقدر جدیه .استاد داشت خودشو معرفی میکرد که در زده شد استاد گفت:
~بفر مایید.
سه تا پسر خوش تیپ وارد کلاس شدن که من فکم افتاد پایین.یکی از پسرت که چشا ش ابی و سبز بود گفت:
~ببخشید دیر شد استاد یک مسئله ای پیش آمد که دیر کردیم.
استاد سری تکون داد:
~باشه دفعه آخرتون باشه.
امیدوارم خشونت آمده باشه دوستان گلم و عسلم