دیگه از رویان رفتن و این دکتر و اون دکتر خسته شدم...اسپرمم که خیلی کمه با مورفولوژی 99 درصد ! بهم گفتن خونت هم یه مشکلی داره برای بچه دار شدن ...با اینکه همسرم انکار میکنه که نداشتنش براش مهم نیس ولی از قطره اشک یواشکی گوشه چشاش میگه که بچه دوست داره...منم دوست دارم...خونواده بچه دوستی هستیم... همیشه هر وقت اطرافان آشنا در و همسایه میپرسه میگم انشالله به وقتش حتی چند بار شده حس کردم حرفی از منظور بهش زدن که جلوی همه خیلی محکم گفتم ایراد از منه ! من مشکل دارم ! اخیرا هم فهمیدم اونم مشکل داره نمیتونه بچه دار شه ولی زنم نمیدونه اینو..نگفتم بهش...هیچ وقتم نمیگم...اخه دوسش دارم خیلی زیاد طاقت دیدن ناراحتیشو ندارم...همه تقصیرا گردنه منه و همه انگشتا رو سمت خودم گرفتم تا مبادا کسی چیزی بگه آزرده شه...هیچ حرفی از هیچ کس برام مهم نیس...امیدوارم بتونم تحمل و صبرشو داشته باشم...زنمه خیلی دوسش دارم میمیرم براش...اما طاقت اشکاشو ندارم..