پدر بزرگم فوت شد شوهرم قبلش ۲۴ساعت شیفت بود روز خاکسپاریش وقتی اومد چیزی نگفتم تا ساعت ۱۱ خابید .بعد که بیدارشد بهش گفتم میای یا برم مراسم بهش برخورد دعوا انداخت که من برات مهم نیستم و میخای بدون من بری و....تاشبش خوب شد گفت بریم که دیر بود اخه ۳ساعت راهه تا خونشون امروزم سومشه دیروز باز سر یه حرف کوچیک دعوا انداخت من چیکار کتم 😭😭اگه نرم زشته
چی دیر شده امروز سومشه باز رفت سر کار البته نمیتونه مرخصی بگیره اما من میتونم برم جوری رفتار میکنه که اگه من تنها برم زندکیم برام مهم نیس میگه اگه من نباشم تو نبایذ بری و...حالا هرکی میخاد باشع
عرض تسلیت خداوندبیامرزه برای روحشون و پدربزرگای خودم فاتحه خوندم
بگوببین این یکی از شرایطه سخت و دردناکه زندگیمه که امکان داره هرلحظه برای هرکس پیش بیادجلوی اقوام خوب نیس هزارفکرمیکنن بیا بریم مراسم بعدش تا هروقت تو بگی قهرمیکنیم بحث میکنیم وگرن کاری که نبایدمیشد شده و با رفتن و نرفتن ه منوتو پدربزرگم برنمیگرده و زنده نمیشه ..بحرف نکردمحرومش کن از شادیهای زندگیشو حموم و....حتما میاد