بچه ها من زياد اهل درد و دل تو سايت نيستم اما الان ك دارم تايپ ميكنم با گريه دارم ميگم لطفا كمك كنيد فقط خواننده نباشيد😞
٣٠-٣١ سالمه از سن پايين كار كردم هيچ وقتم از خانوادم هيچ پولي نخواستم
خوب
اهان
خب بعدش
قبل از اين ك برم سر كار هم در حد مدرسه ام و لباس شب عيد خرجم ميكردن از بچگي هم خيلي قانع بودم
از وقتي هم ك رفتم سر كار فقط پولامو ميدادم مامانم ك هرچي ميخواد واسه خودش بخره
چون از وقتي بابام وضع ماليش خوب شد ديگه هيچ پولي ب مامانمم نميداد
باباي خيلييييي سختگير و ديكتاتوري داشتم تا اين ك ورشكست شد و مارو ترك كرد و رفت
وقتي رفت مامانم خيلي ترسيده بود من رفتم تو نقش بابام هرررررر كاري ميكردم ك مامانم اب تو دلش تكون نخوره تا عادت كنه ب شرايط
بابام خونه رو هم فروخته بود و مابايد از اون خونه بلند ميشديم ي برادر هم بيشتر ندارم ك اونم از من كوچيك تره و اون زمان سرباز بود
خودمم تو شرايط روحي خوبي نبودم چون تازه جدا شده بودم عقدكرده بودم حتي جهيزيه هم خريده بودم اما جداشدم
تو اون تايم ك مامانم داشت دنبال خونه ميگشت واسه اجاره
خب
ببخشيد من ميخوام متن طولاني بزارم اما نميشه
خب
بهش گفتم بيا جهيزيمو بفروشيم طلا و ي مقدار پس انداز هم دارم شنيدم تو كرج ميشه با اين مقدار خونه خريد اون موقع تهران بوديم
با اين ك محل كارم تهران بود و بايد هر روز ميرفتم و ميومدم رفتيم كرج و ي خونه خريديم خيلي كوچيك بود اما بهتر از مستجر بودن تو تهران بود
از اون موقع هرررررر چي پول داشتم خرج خونه ميكردم خرج داداشم مامانم
چون ي جا نوشتم دارم كپي ميكنم ببخشيد اگه فعلا پياماتون و نميخونم ك بتونم شما داشتان زندگي من و بخونيد
از همه خوشياي خودم زدم از خوشگذروني و مسافرت و هر كاري ك دوستام ميكردن گذشتم
ارسال نظر شما
تاپیک های به روز شده
1 دقیقه پیش
1 دقیقه پیش
پربازدیدترین تاپیک های امروز
داغ ترین های تاپیک های 2 روز گذشته
داغ ترین های تاپیک های امروز
