2777
2789

بعد از۵سال ازدواج تصمیم گرفتم باردار بشم.همون ماه اول که اقدام کردم باردار شدم.بقدری خوشحال شدم که نمیدونستم چجوری شکرگزاری کنم شروع به برداشتن چله عاشورا کردم .هفته ۷بارداری بودم حواسم نبود وسیله سنگینی یک کوچولو جابجا کردم بعد خونریزیم شروع شد و از آخر بدون کورتاژ سقط شد.بعد۶ماه جلوگیری اقدام کردم باکلی هزینه دکتر ولی جواب نگرفتم الان۲سال میگذره.پری هام منظم بود ولی از بس داروی هورمونی وآمپول استفاده کردم دیگه تاریخ پری هام از دستم رفته.۴ماه میش عکس رنگی انجام دادم که لوله هام باز شد.هرماه فولیکول آزاد داشتم ولی هنوز باردار نشدم.هردعایی هر نذری که بهم پیشنهاددادن انجام دادم.ولی جوابی نگرفتم.کاش خدا صدای خسته ام میشنیدحداقل میدونستم مشکلم چی بود.کاش دوباره بهم امید میداد.😭😭😭😭😭😭

معنی واقعی ناامیدی امروز با تمام وجودم درک کردم.😭😭😭😭😭😭😭😭

تاپیکم یک درد دل واقعی از یک کاربر مجازی

بچه ها باورتون نمیشه!  برای بچم از «داستان من» با اسم و عکس خودش کتاب سفارش دادم، امروز رسید خیلی جذذذابه، شما هم برید ببینید، خوندن همه کتابها با اسم بچه خودتون مجانیه، کودکتون قهرمان داستان میشه، اینجا میتونید مجانی بخونید و سفارش بدید.

خب خودت باید هواستو جمع میکردی مقصر خدانیستش که عزیزم ولی اینا ناراحتی نداره ۲ سال چیزی نیست حداقل تو ۷ هفته طعم مادرشدن چشیدی خیلیا ۱۰ سال ۱۵ سال تو حسرت بچه هستن تنها چیزی که کم داری امید به خداست همین

قلبمو شکست..روزها..ماه ها... بم بی توجه بود... کسی که عاشقش بودم..یروز که اصلا جواب زنگامو نمیداد بادوستاش پارتی گرفته بود...نوشتم:یروز توعصبی من بیخیال تو ناراحت من بیخیال توبی تاب من بی خیال یروزم نوبت تو میشه هی زنگ بزنی جواب ندم پیام بدی جواب ندم...اون زمان بهم پوسخند زد..چون میدونست چقد عاشقشم و مطمئن بود نمیشه من بهش بی توجه باشم...شروع شد ..اینبار هربار منو میشکست دیگه خودمو جمو جور نمیکردم...غرق بودم تو افسردگی تو غم 

عزیزم اصلا اصلا نامید نباش فقط حتما از سالم بودن همسرتم مطمئن شو . منم این روزارو تجربه کردم وبعد سه سال انتظار باردار شدم.مطمئن باش وقتش که برسه حتما حتما مامان میشی

فرزندم،دلبندم، عزیزتر از جانم از ملالتهای این روزهای مادری ام برایت میگویم... از این روزها که از صبح باید به دنبال پاهای کوچک و لرزان تو بدوم و دستت را بگیرم تا زمین نخوری. به کارهای روی زمین مانده ام نمیرسم این روزها که اتاقها را یکی یکی دنبال من می آیی، به پاهایم آویزان میشوی و آن قدر نق میزنی تا بغلت کنم، تا آرام شوی. این روزها فنجان چایم را که دیگر یخ کرده، از دسترست دور میکنم تا مبادا دستهای کنجکاوت آن را بشکند. با ناراحتی و ناامیدی سر برگرداندنت را میبینم که سوپت را نمیخوری و کلافه میشوم از اینکه غذایت را بیرون میریزی. هرروز صبح جارو میکشم، گردگیری میکنم، خانه را تمیز میکنم و شب با خانه ای منفجر شده و اعصابی خراب به خواب میروم. روزها میگذرد که یک فرصت برای خلوت و استراحت پیدا نمیکنم و باز هم به کارهای مانده ام نمیرسم... امشب یک دل سیر گریه کردم. امشب با همین فکر ها تو را در آغوش کشیدم و خدا را شکرکردم و به روزها و سالهای پیش رو فکر کردم و غصه مبهمی قلبم را فشرد...تو روزی آنقدر بزرگ خواهی شد که دیگر در آغوش من جا نمیشوی و آنقدر پاهایت قوت خواهد گرفت که قدم قدم از من دور میشوی و من مینشینم و نگاه میکنم و آه... روزگاری باید با خودم خلوت کنم و ساعتها را بشمارم تا تو از راه بیایی و من یک فنجان چای تازه دم برایت بیاورم و به حرفهایت با جان گوش بسپرم تا چای از دهن بیفتد.... روزی میرسد که از این اتاق به آن اتاق بروم و خانه ای را که تو در آن نیستی تمیز کنم. و خانه ای که برق میزند و روزها تمیز میماند، بزرگ شدن تو را بیرحمانه به چشمم بیآورد. روزی خواهد رسید که تو بزرگ میشوی، شاید آن روز دیگر جیغ نزنی، بلند نخندی، همه چیز را به هم نریزی... شاید آن روز من دلم لک بزند برای امروز... روزی خواهد رسید که من حسرت امشبهایی را بخورم که چای نخورده و با سردرد و گردن درد و با فکر خانه به هم ریخته و سوپ و بازی و... به خواب میروم... شاید روزی آغوشم درد بگیرد، این روزها دارد از من یک مادر به شدت بغلی میسازد...! این روزها فهمیدم باید از تک تک لحظه هایم لذت ببرم

الهی بگردم😢 درکت میکنم سخته

اما همه اینا حکمتی توش هست 

بالاخره مادر میشی عزیزم❣️

دختری در من ساز امیدواری مینوازد 💫🎻                       🦄🐰animal lover🐶🐥                                                                              aphrodite 🧚🏻‍♀️

من دوبار سقط داشتم الان دوساله که منتظرم😔

کاملا درکت میکنم

انشاالله که زود مامان بشی 

    سلام تمام احساسم….نميدونم دختري يا پسر … ميدونم يه فرشته اي و تو اوج آسمونها زندگي ميکني … دستاي گرم کسي رو سرته که من هر وقت کم ميارم بهش پناه ميبرم…تو پيش خدايي هستي که من تو رو از خودش خواستم و ازش ميخوام بهم اعتماد کنه و بدونه ازت خوب مراقبت ميکنم .. برام فرق نداره که پسري يا دختر من فقط ميخوام با نگاه کردن به صورت نازت آروم شم .. ميخوام دستاي کوچولوت رو ببوسمو صورت قشنگت رو ناز کنم… نميدوني با اومدنت چقدرشادمون ميکني …ما خيلي درباره ي تو حرف ميزنيم … وقتي از تو ميگيم غرق شادي و عشق ميشيم…ميدونم از خدا دل کندن سخته اما خواهش ميکنم زودتر بيا .. دوست دارم تو وجودم حست کنم … دوست دارم صداي قلبت رو بشنوم …بيا من خيلي منتظرتم …من عاشقانه صبر ميکنم تا تو آماده ي سفر بشي و بياي پيش ما … پيش پدر و مادري که نديده عاشقتن .. خدايا من هر چي تو زندگي دارم از تو دارم ازت خواهش ميکنم کوچولوي منم بهم هديه بده ..  خدايا همه ي اونايي که ازت ني نيشون رو ميخوان بي جواب نذار..                                               دوبار سقط داشتم😔😔میشه با دل پاکتون برای مادرشدنم صلوات بفرستین                                        خداجونم هیچکسو با پاره تنش امتحان‌نکن حتی اگه اندازه یه کنجده........                                               خداجونم به من فرزندی عطا کن نه لایق من وبندگی ام که لایق خودبی مثالت وبخشندگی ات❤
ارسال نظر شما

کاربر گرامی جهت ارسال پست شما ملزم به رعایت قوانین و مقررات نی‌نی‌سایت می‌باشید

2790
2778
2791
2779
2792