شوهرمچندوقته گیرداده میگه میخوام باکو،میگه شنیدم جای قشنگیه میگم نمیخوادبری میگه ماالان یه بچه کوچک داریم میتونم برم اگه یه بچه دیگه بیاریم بااین گرونی دیگه نمیشه برم میگم منم ببر میگه نه اونجاجای زن نیست،من میخوام یه هفته ای برم وبیام ،ولی من اصلا دلم نمیخوادبره البته من ازباکو هیچ اطلاعاتی ندارمکه چجور کشوریه ولی مردای ایرانی بی جنبه ان هرجابرن،شوهرمنم جوونه و کم سن وسال تعریف نباشه خوشگل وخوشتیپم هست همش میترسم بره اونجاو....بهش گفتم اگه بری دیگه نه منومیبینی نه بچه رومیگه هرجابری بعدیکهفته مجبوری برگردی تاابد که نمیتونی نیای اصلا حریفش نیستم
اره شوهرمنم همینطوریه ولی نه درحدشوهره شما،مثلا بامامانم برم بیرون نباید ارایش کنم یادر حد پنکک باشه ...
من موهام بلوند بود چند سال پیش دوس نداشت زیاد بازکنم دیده بشه میگفت خیلی توچشمه من کلا موهامو بازمیذارم میریزه دورم بلنده موهام کاری نداره من خودم خوشم نمیاد زیاد ولنگ وواز باشم
اکانتم اسم پسرمه...بخدا من آقا نیستم هرچی اسم خودمو زدم نیاورد مجبورشدم اسم پسرمو بنویسم
آره شوهر منم خیلی نگاه میکنه اینو اونو بعصی وقتا توخیابون کسی رو ببینم خوشگله یا خوش هیکل میگم نگاه کن فیض ببر اونم میبینه میگه نگاه کن کلا تفریح شده واسمون ....نه کاری به چادری ومانتویی نداره ولی میگم که پیش خودش باشم هرطور تیپ بزنم کاری نداره خودم تنها یابادوستام باشم از نگاهش میفهمم خوشش نمیاد وگرنه اصلا نمیگه که مثلا لباست چرا اینطوریه یا آرایشت چرا اینطوریه
اکانتم اسم پسرمه...بخدا من آقا نیستم هرچی اسم خودمو زدم نیاورد مجبورشدم اسم پسرمو بنویسم