2777
2789

اگه کفش بودم میرفتم تو گِل ها. و همه رو گلی میکردم

یه توپ دارم قلقلی نیس   سرخ و سفید و آبی نیس   میزنم زمین صدا میده.  سوراخه و هوا میده من این توپو نداشتم.   پول از قلک برداشتم   رفتم یکی خریدم.  نتیجه اش رو دیدم.  بابام بهم کتک داد.  گریه کردم پفک داد 

بچه ها باورتون نمیشه!  برای بچم از «داستان من» با اسم و عکس خودش کتاب سفارش دادم، امروز رسید خیلی جذذذابه، شما هم برید ببینید، خوندن همه کتابها با اسم بچه خودتون مجانیه، کودکتون قهرمان داستان میشه، اینجا میتونید مجانی بخونید و سفارش بدید.

گناه داره😁

میدونم حس مادرانه اینو میگه ولی واقعیت اینه که اگر جلوی این جحس بعضی جاها گرفته نشه به ضرر فرزند کار کردی

و مطمئنا هیچ مادری اینو نمیخواد

آینده نگر باش

میشه واسه رسیدن به خواسته هام یه صلوات بفرستی

بذار خودش بنویسه خودشو بذاره جای کفش وهرچی به ذهنش میرسه رو بنویسه

اینطوری بدتر ضعیفش میکنی

جوکر:من یه همسر داشتم زیبا بود...کسیکه بهم میگفت من خیلی نگرانتم؛همیشه بهم میگفت بایدبیشتر بخندم...قماربازی میکرد ویه عالمه هم بدهی بالااورده بود...طلبکارها صورتش رو خط خطی کردن،ماپولی برای جراحیش نداشتیم نمیتونست تحمل کنه...من میخواستم دوباره لبخندش رو ببینم،فقط میخواستم بدونه زخمهاش اهمیتی برام نداره پس یه تیغ گذاشتم توی دهنمو اینکارو کردم...میدونی بعدش چیشد؟اون نتونست منو اینجوری ببینه!ترکم کرد...قضیه برام بامزه شد..."حالا همیشه میخندم"

باهاش بازی کن


بگو بیا فک کنیم اگه مثلا گل بودیم چی میشد اگه اب بودیم به ترتیب بعد تو این بازی ایده میگیره می نویسه

این اولین امضای من است.در تاریخ ۹/۹/۹۹بهترین اتفاق زندگیم افتاد😍لطفا دعا کنید مادرم به آرزوش برسه

ب نام خدا اگه من کفش بودم چکمه میشدم برای بچه های سیل زده ک توی سرمادندون شکن هستن ...من اگه کفش بودم کتونی میشدم برای پیاده روی و قدم زدن توی پارک ...من اگه کفش بودم از اون تق تقی ها میشدم برای ی پرنسس کوچولو تا با صدای من بخنده و شادی کنه ...من اگه کفش بودم پوتین میشدم برای سربازان کشورم تا کنارشون از مرزهای کشورم دفاع کنم.

  من نه منم

من اگر کفش بود

کفش صورتی رنگی بودم

پشت ویترین مغازه ی سیسمونی فروشی

خانومی هر روز از پشت شیشه ب من نگاه میکرد و ب خدای مهربون میگفت خدایا میشه ب منم بچه بدی تا این کفشای قشنگو براش بخرم

منم براش دعا کردم

گفتم خدای اسمونا میشه بهش نی نی بدی

منم از پشت ویترین بیرون بیام

گذشت روزها

خانومه تو شیکمش نی نی داشت

هر روز ب دیدنم میومد و تا اینکه یک روز منو برا نی نی خرید

اسم نی نی

حلما بود

هر روز مادرش منو میاورد کنار شیکمش و ب حلما کوچولو نشون میداد

روزهو گذشت

حلمای من ب دنیا اومد

اما من از پاش بزرگ بودم

الان نمیتونست بپوشه و من همچنان منتظر ک یه روزی ب کار بیام

حلمای من بزرگ شد تا این ک راه افتاد

و چ روز قشنگی بود وقتی مادرش منو از تو کمد در اورد و پای حلما کرد

با هم بیرون رفتیم

و چ دنیای زیبایی هست

خیلی صبر کردم

و خدا نتیجه ی صبرم دا داد

الان دنیا رو میبینم با همه ی قشنگیاش

خدارو شکر

من خیلی زود از پای حلما کوچک شدم اما همچنان مادرش منو عاشقانه دوست داره چرا ک براش یاداور روز های انتظارم


مادرشدنم آرزوست  😊 خواستار سرپرستی گرفتن فرزند دختر هستم
ارسال نظر شما

کاربر گرامی جهت ارسال پست شما ملزم به رعایت قوانین و مقررات نی‌نی‌سایت می‌باشید

2790
2778

جدیدترین تاپیک های 2 روز گذشته

2791
2779
2792