سلام
منو همسرم دو شب پیش سر یه مسئله اعتقادی حرفمون شد اون بهم بی احترامی کرد منم ناراحت شدم دو شب جدا خوابیدم،دیشب خواست از دلم دربیاره ولی چون میدونستم از کارش پشیمون نیست قبول نکردم،البته عذرخواهی ای هم نکرد،امروز بخاطر مشکلم(ترس از رابطه جنسی با همسرم)زنگ زدم مشاور گفتم همسرم نسبت بهم سرده و اینا گفت همش بخاطر همین مشکلته که البته بی راه هم نمیگفت،منم از این حرفش انرژی گرفتم رفتم پیش همسرم بهش محبت کردم واسش اینارو گفتم، با هم خیلی خوب شدیم ،امشب مراسم جشنی دعوت بودیم نشد دل سیر کنارش باشم،از مهمونی اومدم یکم باهاش حرف زدم بعد رفتم بغلش دیدم تمایل نداره پاشدم،یکم باهاش حرف زدم دیدم توجه نمیکنه،گفتم چرا اینطوره و توجه نداره با لحن بدی گفت حوصله ندارم،گفتم حوصله منو نداری؟هیچی نگفت،گفتم دوسم نداری گفت چه ربطی داره گفتم الان سه چهار روزه با هم درست درمون حرف نزدیم دلت تنگ نشد؟گفت بی حالم سرم درد میکنه،منم با غر غر گفتم سرت از گوشی گرفتن دستت درد میکنه نه حرفای من،یخورده با هم بحث کردیم، من اصلا نه لحن تندی گرفتم نه هیچی،برگشت بهم گفت میای رو پام میشینی پام درد میگیره، صورتتم که آرایش داره با لحن بدی میگفت اینارو انگار من یه موجود چندشم،طوری که رفتار میکنه احساس میکنم زشت ترین فرد رو کره زمین منم،ولی منطقیش اینه چهرم طوری که بقیه میگن زیباست تغریبا همه آشناها بهش اشاره میکنن، اندامم هم متناسبه، ولی اون انگار اینارو نمیبینه هر چی میگذره بدتر میشه برخوردش باهام،دوسش دارما نمیتونم ببینم کس دیگه پیشش باشه ولی خیلی دارم اذیت میشم هم بخاطر مشکل خودم هم این رفتاراش که همش شدید تر میشه،بنظرتون من حساسم یا واقعا دوسم نداره؟من اشتباه فکر میکنم؟