بیاین از خاطره ها وسوتی های خنده دارتون تو زندگی بگین یکم شاد شیم

محتاج یک صلواتم برا آرامش دلم و انتقال کار شوهرم به شهر خودمون بخدا محتاج دعاتونم خیلی

اون خانومه سرکلاس گوشیش گوز گوزکرده بیادبگه خیلی خوب بود

رفته بودیم مشهد موقع خواب من اول بار یه بویی کردم بچه بودم اون موقع یه بویی کردم بعدش بیست دقیقه بعد هم گوزیدم «خواب بودم دومیو دست خودم نبود »

فرداش مامانم گفت و حیا کردم 

من تابحال اشپزی نکرده بودم

مادرشوهرمم ی بار حالش بد بود میخاس کتلت بسازه برا شب..

گفتم بده من درست کنم

سیب زمینیارو درشت رنده کردم

اومد دید جلووو همه داد زد متینا جرا درشت رنده کردی ... گفتم چ فرقی داره خخخخ

بعد اومدم سرخ کنم در ماهیتابه گذاشتم 😂😂😂

کلا نا امیدش کردم خخخ

یهووو گف درشو نبای بزاری با ی حالتی خخخخخخ

داداشم رفته بود ختم یکی از اقوام خواست به صاحب عزا  تسلیت بگه گفت ببخشید که مرد 🤭

وای یکی دیشب تاپیک نوار بهداشتی زده بود یعنی من غش کرده بودم آخرش نمیدونم چرا ترکید خیلی شیرین بود

من تو دانشگاه یه استادی بود لباساش کثیف لهجه غلیظ ولی خدایش باسواد داشت می گفت هر گاه لگاریتم یه چیزی در لگاریتم چیز دیگه باشه ...ای وای همه پسر ودختر خندیدن بدبخت تازه فهمید چی گفته سرخ شد