سلام بچه ها گفته بودم که فهمیدم شوهرم بهم خیانت کرده . ویروز ظهر به من پیام داد فلان جائم دقیقا منم همون جواب دادم ناهار میای یا نه .. دیگه ج نداد خلاصه منم گفتم دستش بنده یا هر چی .. دیگه ساعت ۶ بود بهش زنگ زدم چندبار که ببینم شام میاد یا ن هر چی من زنگ زدم ج نداد .. گوشیش کلی اشغال بود .. دیگه بهش پیام دادم میخام بدنم شامو میای یا ن و ... بعد نیم ساعتش اومد خونه منم چیزی نگفتم سرسنگین بودم الکی خودشو زد به مریضی که حالم بده و مسکن بده ولی حالش خوبه خوب بود دیگه بیخیال واسه خودش دراز کشید من بهش گفتم کجا بودی ظهر تادالان ن ج پیامی ن زنگی .. دیگه بدش اومد میرم زحمت میکشم اینم نتیجشه . من نتونستم پنهون کنم گفتم دوباره خانم بازی؟؟ انقد بدش اومد میز وسط پذیراییو انداخت وسط گلدونارو شکست اومد زد تو گوشم . منم گفتم دیگه طرف من نمیای قرار نیست دستو روم بلند کنی . گفت من تو رو نمیخام خسته شدم ازتو . من نشستم گریه کردم .. تمام وسایلای فریزرو انداخت زباله که چیزی نباشه تو خونه . منم از این دیوونه بازیا خیلی ازش دیده بودمگفتم ولش کن صب اروم میشع . دیگه تلفنو برداشت زنگ زد داداشم که بیاید اینو ببرید هر چی بخاید میدم دخترتون اگه طلاام باشه نمیخامش . اونام اومدن کلی فحشو دریوری با داداشم پشت تلفن داشتن دیگه شوهرم رفت قمه اورد ک میکشمو .. باباش اکمد خونمون بابائه برگشت ب شوهرم گفت من روز اول گفتم این بدردت نمیخوره اخه این پدر داره خونواده داره . اخع من بابام مرده
الانم اومدم خونه خودمون خیلی ناامیدم حالم خوب نیست