دوشب قبل سر یه موضوعی خیلی مسخره دعوامون شد
شوهرمم دعوا رو شروع کرد
بعد دیروز ظهر خونه مادرش دعوت بودیم و نیومد
شب هم خونه عمه من دعوت بودیم و بازم نیومد و زنگ زدم گوشش خاموش بود
همه تو مهمونی سراغش رو گرفتن و معطل شدن و سفره ننداختن و گفتن منتظر میمونیم و برو دنبالش
برگشتم خونه گفتم بیا بریم گفت نمیام.گفتم آبرو ریزی نکن حرف گوش نکرد
منم زدم به سیم آخر و رفتم پدرشوهرمو آوردم
اونم باهاش بحث کرد که چرا اینقدر تو خونه میشینی و پاشو با زنت برو مهمونی و ... و خلاصه اومد ولی همه فهمیدن که دعوا بوده
برگشتیم و هیچی نگفت تا موقع خواب گفت فردا مرخصی بگیر بریم واسه طلاق و دادگاه
منم گفتم تو باید درخواست بدی هرموقع من رو خواستن میام
امروز سر کار زنگ زد و شماره ملی و ... خواست و قطع کرد