سلام خانوما میشه خواهرانه کمکم کنین
من یک سال دوماهه عروسی کردم ازخانوادمم دورم تهران زندگی میکنم اوایل ازدواجم خیلی با همسرم مشکل داشتم اصلا هیچ تفاهمی نداشتیم که به مرور زمان بهتر شد تاحدودی اخلاقای همدیگه رو میدونیم ودرک میکنیم
ازلحاظ مالی خداروشکر مشکلی نداریم خونه و ماشین از خودمون داریم و مشکل من این که همسرم چندماه به شددددت گیرداده به بچه دارشدن تقریبا هروزراجب این موضوع بامن حرف میزنه اما دلم راضی نمیشه احساس میکنم میخواد با بچه سر من گرم کنه که بهش کاری نداشته باشم که نگم من اینجاغریبم تنهام و....بااینکه خیلی فاصله نداریم ازشهرخودمون اما من ۶ماهی میشه که خانوادم ندیدم خودش میره اما من نمیبره میترسم بخوادبابچه کلا پاگیربشم خانوادم فراموش کنم خیلی فکر منفی تو سرم میاد واقعا نمیدونم چیکار کنم ؟اینم بگم که خودم ۲۰سالمه شوهرم ۲۸