واسه برادر شوهرم رفتن خواستگاری ی کلمه به شوهرمن نگفتن اصلا با عمشو شوهرش برادرشوهر وخواهرشوهرو بچه هاش
امروز صبح شوهر عمه شوهرم زنگ زده شوهر منم خیلی ناراحت شده زنگ زده مادرش که من فقط غریبم تا ترسیدین منو ببینن دختر ندن اونم گفت نه ی آشنایی سادس گفتیم پسرمون نه میشنونه ناراحت میشه به کسی نگیم شوهرمم گفته از شوهر عمه ودومادمن غریبه تر بودم دیگه من هیشکیم دیگه
گفته تو خودت باید هرروز بعد سر کار بری به خواهرت سر بزنی اون جانشین منه(انگار ملکس)
تا خبرارو بهت بدیم
حالا چ رفتاری کنیم عقد بریم نریم بگیم ما نمیایم چجور رفتار کنیم
یا عادیه اینکه بما نگنو حسابمون نکنن