سلام بچها من دوساله عقدم و خیلی همسرمودوس دارم ولی متاسفانه ی اخلاق بدی ک دارم اینکه دوس ندارم همسرم بدون من جای بره خیلی حساسم الان برادرزادش از سوئد اومده و فردا شب میخان برن شمال مجردی (داداش بزرگش ک متاهله و خواهر زادش ک اونم نامزد داره و ی داداش مجردش) بهش اعتمادم دارم ولی میترسم همش تروخدا یچیزی بگید آروم بشم درست فک کنم
بذار بره پرنده نیس ک بندازیش تو قفس
اینجوری زده و خستش میکنی..بذار بره و بهش بگو با اینکه دلم خیلی برات تنگ میشه ولی برو و خوش بگذرون حسابی
بعضی وقتا پیش خودم‌میگم کسی ک بخواد خیانت کنه میکنه ولی باز یادم میره همش سر این مسئله دعوا داریم میدونم درحقش ظلم میکنم چون ی شب رفته بود با داداش معجونی من الکی زنگ زدم زود بیا حالم بده اونم زود اومد گفت چیشده گفتم هیجی یهو رفت سرویس بهداشتی ببخشید بالا آورد بعدش گفت خیلی بهم استرس وارد کردی 😞
وقتی یه ماهی رو تو دستت سفت بگیری لیز میخوره و بیشتر تلاش برای فرار میکنه
عزیزم با غریبه که نمی خواد بره
خانوادش هستن و حتما مورد تایید شما بودند که باهاشون وصلت کردید
در ضمن یادتون باشه چه زن و چه مرد نیاز به وقت گذروندن با همجنس خودشون هم دارند و نمیشه همه نیازهای روحیشون رو با همسر ارضا کنند.
اگه ایشون زیاده روی نکنن و حق شما رو هم محفوظ نگه دارند و باهاتون به اندازه کافی وقت بذارند هیچ مشکلی نداره.
دقیقا از چی میترسی؟
چون عقدی یکم حساسی بعد عروسی حساسیتت کمتر میشه
ارسال نظر شما
تاپیک های به روز شده
49 ثانیه پیش
50 ثانیه پیش
51 ثانیه پیش
پربازدیدترین تاپیک های امروز
داغ ترین های تاپیک های 2 روز گذشته
داغ ترین های تاپیک های امروز
