2777
2789

الان که دارم اینو برات می‌نویسم، کاملاً رایگانه، ولی واقعاً نمی‌دونم تا کی رایگان بمونه!
من و دخترم بدون حتی یه ریال هزینه، یه ویزیت آنلاین از متخصص حرفه‌ای گرفتیم. کامل بدنمون رو آنالیز کرد، تک‌تک مشکلات رو گفت و راه‌حل داد.

خودم کمر و گردنم خیلی مشکل داشت، دخترم هم پای ضربدری و قوزپشتی داشت… و باورت میشه؟ همه‌ش رو درست کردیم!

اگه تو یا یکی از عزیزات مشکلات اینجوری دارید، همین الان تا دیر نشده نوبت ویزیت 100% رایگان و آنلاین از متخصص بگیرید.

واقعا؟ چه باحال!

ی حس بدی داشت ی دردی داش وقتی داشت جدا میشد از بدنم

منو اذیت نکنید اون خداست ک بخشنده ومهربونه من سلیطه و وحشی ام...                                                باردار نیستم تیکر تولد گل پسر مامانی😍

تا اینکه نزدیک مزار متروکه میشن و میبینن یه فضای سنگینی اطرافشون ایجاد میشه ...در حالی ک اصن اونا ب مسائل ماوراالطبیعه اعتقاد نداشتن اما کم کم وجودشون رو ترس میگیره چون قبلا توی این مسیر اتفاقات عجیب زیاد افتاده بود

تو دیگ مرزهای تنبلیو جاب جا کردی

بخدا ب هرکی تعریف میکردم میخندید.حالا ی سری تو خونه تنها بودم داشتم فیلم ترسناک میدیم یهو کامپیوترم تو اتاق روشن شد کلی جیغ کشیدم بعد یادم افتاد کامپیوترم خود ب خود روشن میشه

❤❤❤ریپلای❤❤❤

ب مزار ک میرسن یه پیرزن مو قرمز لاغر ک دندوناش بزرگه نزدیک ماشینشون میشه و بهشون میگه درد دارم ....زنه روی خودش یه پارچه ی سفید انداخته بوده و اصلا ب انسان شباهت نداشته ...محمد و رضا خیلی ترسیده بودن.... میبینن یه صدای قهقهه ای از چن متر اونورتر میاد

محمد ک راننده بوده دست و پاشو گم کرده بوده و همون لحظه برق ماشین میپره و ماشین خاموش میشه برمیگردن میبینن یه پیرزن سیاه و قد بلنننند ک موهاش خیلی بلنده و یه شنل سفید روی شونه هاشه داره ب اینا میخنده

بخدا ب هرکی تعریف میکردم میخندید.حالا ی سری تو خونه تنها بودم داشتم فیلم ترسناک میدیم یهو کامپیوترم ...

اینا تلقینه ،کامپیوتر منم چند بار قبلنا تو خاب من دیدم روشن میشد ،خب حتمن مشکل دارن ک روشن میشن

زیادی خوبی کردنم تهش داستانه!!

ب خودشون میان و شروع میکنه محمد استارت زدن ماشین بعد چن ثانیه روشن میشه و اونا چن متری ک دور میشن توی آینه نگاه میکنن و میبینن اون دو تا زن غیب شدن

واااااقعا از ترس زبونشون بند اومده بود یه کم ک رد میشن ازون موقعیت میبینن روی صندلی عقب یه تیکه پارچه  سفید افتاده تا میرن برش دارن دوباره صدای قهقهه میاد  و رضا اون لحظه از ترس یه جوری بیحال میشه و محمد سعی میکنه رضا رو بیدار کنه پارچه رو از ماشین میندازه بیرون و میبینه رد یه خون روی دستشه

ازونجا دور میشن و میبینن همه چیز انگار خیالات بوده...اما اون حقیقت داشته

ارسال نظر شما

کاربر گرامی جهت ارسال پست شما ملزم به رعایت قوانین و مقررات نی‌نی‌سایت می‌باشید

2790
2778
2791
2779
2792
داغ ترین های تاپیک های امروز