خونه مادرشوهرمیم باهاشون ارتباطمو خیلی کم کردم چون زندگیمو سه بار به قصد نابودی بهم زدن خیلی با زندگیم بازی کزدن باززمن خانومی کردم اومدم دیدنشون فقط به خاطر شوهرم که اونم نمک نشناسه خاک تو سر فقط طرف اوناس و وابستشونه
دیکه نفسم میگیره کاش نیم ساعتم بگذره