سلام.من یک عضو تازه واردم.مادر شوهر من خیلی سیاست داره.سر هرموضوعی شوهرمو در مقابل من قرار میده و شوهرم کلی با من دعوا میکنه بعد که به مامانش میگم میگه غلط کرده اذیتت کرده و فلان.بعد میبینم حرفایی که شوهرم میزنه لابه لای حرفای مادر شوهرمه.خیلی خسته شدم.دو ساله عقدم.خیلی بهم فشار روانی وارد میکنه.نمدونم زندگیمو باهاش ادامه بدم یا نه؟استقلال فکری نداره...
گاهي گمان نميکني ولي خوب ميشود_گاهي نميشود که نميشود که نميشود_گاهي بساط عيش خودش جور ميشود_گاهي دگر تهيه بدستور ميشود_گه جور ميشود خود آن بي مقدمه_گه با دو صد مقدمه ناجور ميشود_گاهي هزار دوره دعا بي اجابت است_گاهي نگفته قرعه به نام تو ميشود_گاهي گداي گدايي و بخت با تو يار نيست_گاهي تمام شهر گداي تو ميشود
ببین مثلا چطوری بگم؟ما الان در حال خرید جهیزیه ایم تو شهرما خرید جهیزیه پای دوماده.حالا خونواده عروسم ی کادویی میدن از وسایل خونه.شوهرمن دوماه تمام داره با من دعوا میکنه که خونوادت برات جهیزیه نخریدن.بهش میگم مگه تو میخوای عروسی بگیری؟این دعوای جهیزیه نخریدنا برا بعد عروسیه نه قبل عروسی.بعد به مادرش زنگ زدم گفتم این پسرشما چی میگه؟دیدم مادرشوهرمم داره تو حرفاش همینو میگه.صدبار یا هزار بار بهش گفتم بیا مشکلاتمونو خودمون حل کنیم.میگه باشه.بعد کوچکترین مشکلمونو مامانش خبر داره و مامانش بهش خط میده و راهکار...منکه ازش راضی نیستم خدا بهش نشون بده
ببین مثلا چطوری بگم؟ما الان در حال خرید جهیزیه ایم تو شهرما خرید جهیزیه پای دوماده.حالا خونواده عروس ...
تو خودتم اجازه دخالت میدی ب مادرشوهرت..هر چی میشه زنگ نزن
گاهي گمان نميکني ولي خوب ميشود_گاهي نميشود که نميشود که نميشود_گاهي بساط عيش خودش جور ميشود_گاهي دگر تهيه بدستور ميشود_گه جور ميشود خود آن بي مقدمه_گه با دو صد مقدمه ناجور ميشود_گاهي هزار دوره دعا بي اجابت است_گاهي نگفته قرعه به نام تو ميشود_گاهي گداي گدايي و بخت با تو يار نيست_گاهي تمام شهر گداي تو ميشود