اگه ازدواج نمیکردم وض و روزم بهتر از اران بود لیاقت من شوهری بهتر بود مگه من چی کم داشتم که یه مرد بی عار و تنبل و با یه خونواده ای که ازشون متنفرم باید نصیبم بشه؟اون موقع مغز خر خورده بودم که قبول کردم حق من این زندگی نبود با یه بچه نمیتونم طلاق بگیرم چون اوضاعم بدتر میشه. کسب هست اینجا که مثل من باشه؟
مننننننن
شوهرم😒😒😒👊👊👊👊
۸۰درصد ایرانیا
من
ولی دوتا بچه دارم و مجبورم به سازش
شوهرمن تنبل نیس خیلیم کار میکنه ولی ازش به خدا متنفرم حاضرم بمیره
دارم تلاش میکنم مستقل بشم شاید جدا بشم
همسفر تنها نرو بزار تا منم بیام
هردومون مسافریم
عزیزم از خودتم بگو ببینیم واقعا حیف شدی یا نه؟؟
عذابه به اجبار مجبوری بسازی و بسوزی...
منم‌مث توام با یک بچه چه میشه کرد سوختن ساختن از خیلی خواسته ها گذشتن
من و همین الان دارم به جدایی فکر می کنم
منم از بابت اینکه کسی نمیگیرتم حیف شدم . خاک تو سرش که نمیاد😁😁😁
تو اون شرایطت ازدواجت می‌طلبید، وقسمتت همین آدم و خانواده بود شاید،
میتونستی جلوی این سرنوشتو بگیری؟ نه
تقدیره
زندایی منم همین احساس شما رو داشت و از داییم جدا شد
داییم خودش زندایممو فرستاد باشگاه و کلاس زبان و رقص و....
بعد خودشو بالاتر دید و گفت سطح من از تو بالاتره و جدا شد، در صورتی که زنداییم یه دختر ساده بود ، هر چی هم که شد داییم بردتش بالا
البته نخواستم الان این ماجرا رو ربط به شما بدم ، سوتفاهم نشه
فقط چون یه قسمتی از این دوتا ماجرا شبیه هم بود گفتم
ارسال نظر شما
تاپیک های به روز شده
1 دقیقه پیش
1 دقیقه پیش
پربازدیدترین تاپیک های امروز
داغ ترین های تاپیک های 2 روز گذشته
داغ ترین های تاپیک های امروز
