میدونم سخته عزیزم .
ولی به هر حال توی این داستان، با توجه به وضعیت اقتصادی موجود، حتما قبول شرایط منفعتی برای شما داشته که پذیرفتید حتی اگر یک طرفه و از سمت شوهرتان بوده باشه. پس بهتره خودت را اذیت نکنی.
سعی کن باهاش خوب باشی. باور کن احترام متقابل کار را راحت تر میکنه. با خودت فکر کن که اگر خدای نکرده شرایطی برای مادر خودتون پیش می آمد که ناچار میشد با شما زندگی کنه،چه طور رفتار میکردی؟ آیا ناراحت می شدی؟
ایشون کار خوبی نمیکنه که مدام جریانات زندگی شما را گزارش میده ای نور و اون ور.
سعی کن با رفتارت شرمنده اش کنی. تسلیم میشه
از لحاظ اقتصادی که آره ولی چه فایده از اوایل ازدواجت هیچ لذتی نبینی بجز حرف و حدیث و اعصاب خوردی و نداشتن حریم،صد در صد مادر خودمم اگه تا این حد توی زندگیمون دخالت میکرد دوست نداشتم باهامون باشه.من هیچوقت بهش بی احترامی نکردم ولی چکنم اصلا نمیتونم باهاش گرم باشم و بگوبخند داشته باشم مثل یه مهمون،چون خونه اونم هست
دخالت هم میکنه یا فقط گزارش کار میده؟
به هر چی باور داری قسم که اصلی ترین مشکل من با این خانم همین مسئله بوده که هیچوقتم نتونستم به خودش بگم فقط به شوهرم گفتم اونم میگه ولش کن پیره،آخه اگه پیره چرا پس نمیاد از زندگی دختراش برای ما بگه چرا همممممه جی از ساعت بیداریمون تا بیرون رفتن و نوع غذا و خلاصه تو دست خواهر شوهرا باشه آخه چرا؟؟خدایا فقط به خودت میسپارمش.فقط یه بار تو هال روی مبل خوابیده بودم که سه بار شنیدم از دهنش که با دختراش تلفنی حرف میزد گفت آره اونم(یعنی من)الان خوابیده اول تو اناق خودش بود یه ساعت الانم اومده خوابیده نمیدونم واسه شامم فک کنم فلان چیزو میخواد درست کنه منم شنیدم پاشدم گفتم اومدیم یه ذره بخوابیم یه شهر فهمیدن اونم گفت خوبه والا دخترام بیگانه شدن
وقتی از شما داره تعریف میکنه برای دخترهاش ،شما هم به روش بیار. مثلا بگو سلام برسونید بهشون . یا مثلا اونها شام چی گذاشتن؟ ببین عکس العملش چیه. شاید واقعا منظوری نداره
دوست دارم خونتونببینم...همون قدر اگه کوچیکه...حتی اگه قدیمیه..اینجا عکست رو بزار عزیزم...
ارسال نظر شما
تاپیک های به روز شده
1 دقیقه پیش
1 دقیقه پیش
پربازدیدترین تاپیک های امروز
داغ ترین های تاپیک های 2 روز گذشته
داغ ترین های تاپیک های امروز
