بچه ها من همیشه مخالف بچه داشتن بودم اما بخاطر همسرم و شرایط خانواده ها یه دخمل خدا بهمون داد و الانم همیشه راضی ام از داشتنش و خداروشکر میکنم.... شوهرم خیلی دوس داره بچه دوم بیاریم اما من دیگه واقعا دوست ندارم دوباره حامله بشم و زایمان و... بچه داری و این داستانو.. حوصله تکرارشونو ندارم.. بچمم الان یه سال و نیمشه... تو این یه سال و نیم.. اوایل رابطم با همسرم خوب بود اما کم کم ک بچه بزرگتر شد از هم فاصله گرفتیم و بخاطر خستگی و بی حوصلگی شاید هر هفته یه روز با هم حرف نمیزتیم چون میترسیم دعوامون شه بخاطر حال بدمون و سو تفاهمایی ک پیش میاد.... من دیگه دلم بچه نمیخاد حتی اگه برا خودم در آینده سخت بشه تک فرزند داشتن اما واقعا تمام آرزو ها و خواسته هامو ب باد رفته میبینم با وجود دو تا بچه.... اما بخاطر اینکه شوهرم بچه دوم دوس داره یه حس عذاب وجدانی دارم ک خیلی اذیتم میکنه... از لحاظ مالی هم متوسطیم اما میتونیم دو تا بچه رو ساپورت کنیم.... خیلی بد حسیه ... از طرفی اعتقاد دارم اگ بخام بچه دوم بیارم تا قبل سه سالگی اولی اینکارو کنم باز میگم منکه کلن دوست ندارم بچه بیارم این حرفم چیه.... خیلی دو راهی بدیه لعنتی
الان ب دنیا اومده؟؟ مگه چ شرایطی پیش اومد؟؟؟ البته اگه میتونیبگو
الان ماه اخرم.شرایط دو راهی بین اینکه بچه دوم بیارم یا نه.من مجبور شدم به خاطر زندگیم رازی بشم.البته نه اینکه خودم از بچه متنفر بشم.بچه تو خیلی کوچیکه.یکم که بزرگتر بشه میبینی چقدر تنهاست.شوهر من خیلی اصرار به بچه داشت.از راههای مختلف میخاست راضیم کنه.باردار شدنم یه شوک بود به زندگیمون.یعنی یه جورایی لازم بود.که دوباره بهم نزدیکتر بشیم.
منم یه دختر ۸ ساله دارم اصلا نمیتونم به یه بچه دیگه فکر کنم خیلی سخته بعد این همه سال بخوام دوباره بیدار خوابی و ....تحمل کنم خداروشکر همسرم هم درک میکنه و با وجودی که دوتا بچه دوست داشت راضی شده تک فرزند بمونیم شمام اگه میخوای بیاری فاصله سنی خیلی زیاد سخت میشه ۴ یا ۵ سال مناسبه
انشالله نی نیت ارومه من چون واقعا دست تنها بودم خیلی زده شدم از بچه داری هیچکس و نداشتم شوهرمم خسته ...
نی نیم هنوز به دنیا نیومده.ماهه اخرم.البته یه پسر نه ساله هم دارم که فرشته اس.منم تک و تنهام .تو شهر غریب.شوهرمم درگیر کار و مشغله هاشه.در کل کل زحمت هاش ماله خودمه