2777
2789
عنوان

خاطره ی مراسم عروسیتونو تعریف کنید💗

| مشاهده متن کامل بحث + 722 بازدید | 44 پست
چقدر عاقل که وقتی مستاجرید جهیزیه نخریدید. قدر همسر رو توی این زمینه بدون. انشااله خونه دار بشی

ممنونم. 

آرزو کردم خدا را گوهری/ سالم و زیبا نگارین اختری / بر سرم او ریخت یکدنیا گهر/ داد ما را او ز رحمت دختری 🫀💓 تیکر برای تولد یک سالگی نور زندگیمونه😍

روز عروسی با شوهرم دعوام شد.نامزدیم همش به دعوا گذشت انقد بدم میاد از نامزدی و عروسیم که اصلا فیلم و عکس مراسمامو نگاه نمیکنم

هرچه دلم خواست نه آن میشود هرچه خدا خواست همان میشود......

الان که دارم اینو برات می‌نویسم، کاملاً رایگانه، ولی واقعاً نمی‌دونم تا کی رایگان بمونه!
من و دخترم بدون حتی یه ریال هزینه، یه ویزیت آنلاین از متخصص حرفه‌ای گرفتیم. کامل بدنمون رو آنالیز کرد، تک‌تک مشکلات رو گفت و راه‌حل داد.

خودم کمر و گردنم خیلی مشکل داشت، دخترم هم پای ضربدری و قوزپشتی داشت… و باورت میشه؟ همه‌ش رو درست کردیم!

اگه تو یا یکی از عزیزات مشکلات اینجوری دارید، همین الان تا دیر نشده نوبت ویزیت 100% رایگان و آنلاین از متخصص بگیرید.

روز عروسی با شوهرم دعوام شد.نامزدیم همش به دعوا گذشت انقد بدم میاد از نامزدی و عروسیم که اصلا فیلم و ...

الان رابطتون چطوره؟! 

آرزو کردم خدا را گوهری/ سالم و زیبا نگارین اختری / بر سرم او ریخت یکدنیا گهر/ داد ما را او ز رحمت دختری 🫀💓 تیکر برای تولد یک سالگی نور زندگیمونه😍
اون لحظه شاید ادم ناراحت بشه اما بعدا، میبینی واقعا اهمیتی نداشته!! 

من چون تو خود شرایط اصلی دقت نکردم اصلا متوجه نشدم. بعدها هم ک یادم اومد دیگ موضوع برام کم رنگ بود. یکسال بعد عروسیم یادم اومد. چون هم مراسم تو خونه مادرم بود و فیلم نداشتیم هم هی نمیبینم حرص بخورم. راحتم کلا😍😂فیلم عقدمم نمیدونم اصا کجاست. ولی البوم عکسام و خیلی مراقبشم. نمیدونم چرا اینطوریم کلا😂😂مثلا ی جا میرم مهمونی. بعد یک هفته تااااازه یادم میاد ک فلانی بم تیکه انداخته.یکم با خودم غر غر میکنم بعد بیخیالش میشم🤔خیلی آنرمالم😁

لایک نکنید اه

الان خیلی خوبیم اون موقع ها به خاطر بچگی من و اینکه همدیگرو خوب نمیشناختیم کلی دعوا داشتیم با اینکه الان خوبیم اما دوس داشتم خاطرات خوبی برام میموند 

هرچه دلم خواست نه آن میشود هرچه خدا خواست همان میشود......

من مادر همسرم فوت شده،زن بابا داره،روز عروسی همسرم دستش بند بود سپرده بود به خانواده غذا بفرستن،مادر شوهرمم چون با همسرم دعواش شده بود ناهار نفرستاده بود،تو باغ فشارم افتاد همسرم پرسید مگه ناهار نخوردی گفتم نه کسی نیاورد،بنده خدا فیلم بردار فرستاد غذا برامون گرفتن تو باغ ناهار خوردیم،خودش خاطره شد

روز عروسی با شوهرم دعوام شد.نامزدیم همش به دعوا گذشت انقد بدم میاد از نامزدی و عروسیم که اصلا فیلم و ...

مثل من شوهرم خودش خوبه الان می فهمم که خانوادش همش پرش می کردن که چی بخره  چی نخره

یه صلوات برای سلامتی همه مامانای گل بفرستید و مامان منم مهمون کنید  
 شب حنابندون وقتی همسرم از ماشین پیاده شد زیپ شلوارش باز بود ولی خوشبختانه دایی همسرم زود متوجه ...

خودش رو اماده کرده بوده خخخخخ

یه صلوات برای سلامتی همه مامانای گل بفرستید و مامان منم مهمون کنید  
مثل من شوهرم خودش خوبه الان می فهمم که خانوادش همش پرش می کردن که چی بخره  چی نخره

شوهر منم خوبه ولی خانوادش راضی نبودن مراسم عروسی بگیرم میگفتن نامزدیتون مفصل بوده ولی من مراسم گرفتم


هرچه دلم خواست نه آن میشود هرچه خدا خواست همان میشود......
شب عروسی داماد دنبال خرید موز:))  دیدنی بوده حالتون.


این یکیش بود تازه

آخر شب اومدیم دم خونه همسرم گوسفند گرفته بود قربونی کردن، سی چهل تا از فامیلاشون اومدن رو خون لگد کردن با کفش راهی خونم شدن، وایستادم جلو در نذاشتم برن با کفش تو. خواهر شوهرم بهش برخورده بود میگفت بذار بیان تو فوقش یه چایی بهشون میخوای بدی دیگه!

الانم یادم میاد کفری میشم. پررویی کردم نذاشتم پا بذارن تو خونه ام

راستی کل خرج عروسی و پول گوسفند و اینارو همسرم داده بود اما هم کادوی عروسیم رو پیچوندن هم گوسفند رو درسته بردن و خوردن!

لا حول ولا قوه الا بالله العلی العظیم

ما دو تا عروس و دوتا داماد بودیم ..دو تا برادر باهم تو یه روز که اون روز روز تولد منم بود عروسی گرفتیم .دوشب قبل عروسی رفتیم شهرستان حنابدون عروس بزرگه  مراسم حنابندونرو تو خونه گرفته بودن ، شب بعدش حنابندون من بود بابام تو یه باغ تدارک دیده بود دیگه چون روز عروسی روز تولدمم بود گفتیم شاید عروس دیگه ناراحت بشه تولد و حنابندونم باهم یکی شد ولی خیلی خوب بود..روز عروسی هم ۱۳۰۰ نفر دعوتی داشتیم که یکی از اقوام فوت کرده بود ۹۵۰ نفر اومدن کلیپ ما محلی بود ولی پشت صحنه اش کلا بابا ی منو و داداش عروس دیگه بود به طور خیلی خنده دار ...بابام خوشش نیومد دیگه واسه فیلممون گفتیم پشت صحنه ی کلیپ رو عوض کردن ولی سرجمع خوش گذشت شبش من و همسرم هتل بودیم و اون عروس دیگه رفتن خونشون...من خیلی رعایت جاریمو میکردم که بااین تفاوتها کنار بیاد ولی از اولش حسود بازی در میاره ...خدا بخواد بزرگترن از ما و موقعیتشونم بهتره و دلمون میخواد همیشه خوشحال باشن ولی دلش همچین چیزی واسه ما نمیخواد ..چن روز بعد عروسی هم باردار شد ولی من نی نی ندارم 

به قصد پرواز، تجربه کردم سقوط را...  
ما دو تا عروس و دوتا داماد بودیم ..دو تا برادر باهم تو یه روز که اون روز روز تولد منم بود عروسی گرفت ...

ایشالا هم شما و همسرتون هم جاری و برادر شوهرتون خوشبخت باشین ولی این یکم عجیبه چنددروز بعد از عروسی باردار شد؟..چه عجله ای بود اخه

دوست دارم زندگی روووو😍😍😍

چی بگم والله خودش که میگفت ما اصلا اوایل رابطه نداشتیم و برام سخت بود.بعد یه ماه شنیدیم که بارداره...خیلی ممنونم امیدوارم شما هم از زندگیتون راضی باشین کنار هم خوش باشین

به قصد پرواز، تجربه کردم سقوط را...  

شوهرش ۳۳ سالشه و خونه بزرگ  ساخته بود شب اول خونه شون بودن ولی من شوهرم ۲۶ سالشه باکلی وام و ...تونستیم قبل از عروسی خونه کوچولو بخریم ولی چون صاحبخونه قبلی توش بود رفتیم هتل .بعد عروسی هم تا سه ماه خونه ی بابام بودیم تا خونه مون تخلیه شد ولی بااین وجود هنوزم حسودی میکنه .منم میخوام بلهاش خوب و مث یه خواهر باشم ولی اون دوست نداره درظاهر هستا ولی در باطن ختم روزگاره 

به قصد پرواز، تجربه کردم سقوط را...  
ارسال نظر شما

کاربر گرامی جهت ارسال پست شما ملزم به رعایت قوانین و مقررات نی‌نی‌سایت می‌باشید

2790
2778
2791
2779
2792