2777
2789
عنوان

خاطره ی مراسم عروسیتونو تعریف کنید💗

| مشاهده متن کامل بحث + 722 بازدید | 44 پست

همه چی خوب بود فقط تو باغ رفتیم واسه عکاسی میخاستم بشینم پخش زمین شدم با اون هیبت و لباس 😂 بعد شوهرمو عکاسمون به جای اینکه ب من کمک کنن همش میخندیدن تازه جالب اینجاست همین صحنه اونقد طبیعی تو فیلم عروسیمونم هست😂😂😂😂

الان که دارم اینو برات می‌نویسم، کاملاً رایگانه، ولی واقعاً نمی‌دونم تا کی رایگان بمونه!
من و دخترم بدون حتی یه ریال هزینه، یه ویزیت آنلاین از متخصص حرفه‌ای گرفتیم. کامل بدنمون رو آنالیز کرد، تک‌تک مشکلات رو گفت و راه‌حل داد.

خودم کمر و گردنم خیلی مشکل داشت، دخترم هم پای ضربدری و قوزپشتی داشت… و باورت میشه؟ همه‌ش رو درست کردیم!

اگه تو یا یکی از عزیزات مشکلات اینجوری دارید، همین الان تا دیر نشده نوبت ویزیت 100% رایگان و آنلاین از متخصص بگیرید.

ساعت 7 شب له تو آتلیه بودیم منتظر بودیم ولمون کنن بریم تالار که خواهرزاده همسرم زنگ زد که تالار میگه موز کم اومده سر راهتون چندتا جعبه موز بگیرین بیارین. تو این 12 سال یکی از معدود دفعاتی که همسرم رو در اون حد عصبانی دیدم که دود رو بالای سرش میدیدم همون شب بود

الان هروقت یادمون میوفته هم میخندیم هم حرصمون باز درمیاد

لا حول ولا قوه الا بالله العلی العظیم
اگه به عقب برمی گشتم. جهیزیه نمی خریدم. یا خیلی کم و فقط در حد ضروری .  جشن عروسی هم نمی گرفتم ...

همسرم اجازه ندادن خانوادم جهیزیه بخرن. 

به پدرم گفتن شما وظیفه ای ندارید وسایل زندگی مارو فراهم کنید. 

خودمون یواش یواش خریدیم. 

اتفاقا ماهم مستاجر هستیم اما خب، انتخاب خودمون بوده. 

آرزو کردم خدا را گوهری/ سالم و زیبا نگارین اختری / بر سرم او ریخت یکدنیا گهر/ داد ما را او ز رحمت دختری 🫀💓 تیکر برای تولد یک سالگی نور زندگیمونه😍
زیر دامنم ساپورت پوشیده بودم توفیلم شوهرم گرفتم بغل وقتی میچرخونم تو فیلم سوپورته خیلی ضایس مث بچها ...

امیدوارم ساپورتت لااقل مشکی نبوده باشه:)) 

آرزو کردم خدا را گوهری/ سالم و زیبا نگارین اختری / بر سرم او ریخت یکدنیا گهر/ داد ما را او ز رحمت دختری 🫀💓 تیکر برای تولد یک سالگی نور زندگیمونه😍

من و شوهرم هم تالار نگرفتیم. لباس و خود شوهرم دوخت😍 ارایشم و دوس داشتم خیلی متغیرم نکرده بود با اینک 800 گرفت😅قرار بود عکس و فیلم و اسب سواری و باغم باشه ک اتلیه ایه مسخره بازی دراورد مام همون روز عروسی بدون هماهنگی قبلی با لطف خدا تونستیم ی اتلیه بهتر پیدا کنیم.اما چون گرون بود فقط عکس تونستیم بگیریم. ک از همممه عکسام راضیم. مراسمم تو خونه مادرم بود. ولی فامیلای شوهرم هییییچ کدوم نیومدن😂مامانم از مادرش پرسیده بود چرا نیومدین گفته بود شما گفتیم مراسم خودمونی ما فک کردیم فقط فامیلای خودتونن😂منک اون شب اصلا نفهمیدم نیستن😂اما بعد چند ماه یادم اومد. ماه عسلم تازه نرفتم😂اینم چند وقت پیش یادم اومد

اما کلا خیلی خوب بود. 

تو عقدمم ک تالار بود با اینحال ک ما خانواده پرجمعیتیم و شوهرمم همینطور اما کلا چار پنجتا میز پر شد تو مردونه زنونه هم حدود هف هشتا. 

ولی من بازم خیلی ناراحت نیستم😁تازه دسته گل عقدمم یکی پیچوند. 

لایک نکنید اه
ساعت 7 شب له تو آتلیه بودیم منتظر بودیم ولمون کنن بریم تالار که خواهرزاده همسرم زنگ زد که تالار میگه ...

وای ماهم شب حنابندون خودمون رفتیم سراغ طبق حنا...فک کن بالباس تورواینا

دردهاتو دورت نچین ک دیواربشن زیرپات بچین ک پله بشن😊
ساعت 7 شب له تو آتلیه بودیم منتظر بودیم ولمون کنن بریم تالار که خواهرزاده همسرم زنگ زد که تالار میگه ...

شب عروسی داماد دنبال خرید موز:)) 

دیدنی بوده حالتون. 

آرزو کردم خدا را گوهری/ سالم و زیبا نگارین اختری / بر سرم او ریخت یکدنیا گهر/ داد ما را او ز رحمت دختری 🫀💓 تیکر برای تولد یک سالگی نور زندگیمونه😍
همسرم اجازه ندادن خانوادم جهیزیه بخرن.  به پدرم گفتن شما وظیفه ای ندارید وسایل زندگی مارو فراه ...

چقدر عاقل که وقتی مستاجرید جهیزیه نخریدید.

قدر همسر رو توی این زمینه بدون.

انشااله خونه دار بشی

من و شوهرم هم تالار نگرفتیم. لباس و خود شوهرم دوخت😍 ارایشم و دوس داشتم خیلی متغیرم نکرده بود با این ...

اون لحظه شاید ادم ناراحت بشه اما بعدا، میبینی واقعا اهمیتی نداشته!! 

آرزو کردم خدا را گوهری/ سالم و زیبا نگارین اختری / بر سرم او ریخت یکدنیا گهر/ داد ما را او ز رحمت دختری 🫀💓 تیکر برای تولد یک سالگی نور زندگیمونه😍
ارسال نظر شما

کاربر گرامی جهت ارسال پست شما ملزم به رعایت قوانین و مقررات نی‌نی‌سایت می‌باشید

2790
2778
2791
2779
2792