من شوهرم مشکلی با رفت و امدم نداره اما خودش اب هم میخوره تعریف میکنه دوست داره شب که میاد همه رو براش بگم کجا رفتم کیو دیدم چی خریدم. اما من چون عادت ندارم یادم میره اولا اصرار میکرد که همه چیو بهم بگو اما بهشگفتم من مدلم اینجوری نیست خیلی چیزا بنظرم مهم نیست یادم میره اونم عادت کرده دیگه
خیلی سخته بحرفشون بودن من هم اینطور شخصیتی ندارم کا همش بله چشم بگم بحث میشه مهمونی رفتن،عروسی،هم ...
دقیقا حالا شوهر من کاش این طوری بود ی بار دو روز درو روم قفل کرد و دوبارم روم دست بلند کرده منم همیشه آدم مستقلی بودم نمیتونم تحمل کنم حتی برای این ک زیر بار زور گویی پدر و برادرم نباشم اومدم ی شهر دیگه کار و زندگی کردم.
واقعا من که خواهرشم تحمل ندارم....مثلا نباید بدون اجازش بره بازار یا تنها. البته تو اون شهر. بچش مریض شه نباید ببرع دکتر تا خودش از ماموریت بیاد. حتما باید چادر بزنه تو شهرک نظامی. اصلا یه وضعیه.