من یازده سال از زندگیم میگذره هرروز بدتر از دیروز ولی شوهرمو دوست دارم نمیتونم کسی رو جاش بزارم درد همینه
من دلشو دارم ولی خودمو بیشتر از شوهرم دوست دارم....
دلم میخواد جدا شم... شوهرم مشکلی نداره جز اینکه نمیذاره کارایی ک دوست دارم انجام بدم... بیرون رفتن.. درس خوندن با دوستا و دخترم گردش رفتن. تو فضای مجازی بودن.... همین....
و اینکه رمز گوشیشو چندساله نمیده بهم خخخ
مزخرفه ولی خسته شدم.... خیلی خسته.. دلم آزادی میخواد. ازین ک همش تو خونم و بقیه میگن بشین زندگی تو بکن زن زندگی باش خستم..... دلم میخواد خودم باشم نه چیزی ک شوهرم دوست داره. خود واقعی من یه آدم منفعل بی حوصله و غرغرو نیست... یه دختر شاد و پرانرژی ک همیشه دوست داره درحال سفر باشه.شاید اگه جدا شم من و دخترم بشیم ایرانگرد. شایدم جهانگرد...
من تو این شرایط نبودم اما واقعا ازت میخوام با تمام وجود سعی کنی زندگیت رو بسازی و اگه حس میکنی نمیتونی و نمیشه و مطمئن هستی بالاخره یه روز راهت جداییِ ، چه بهتر که به موقع چدا بشی تا بتونی زندگی بهتری رو برای خودت بسازی و در آینده حسرت نخوری که عمرت تلف شده...
من دلیلشم اینه که نمیخوام مفت مفت از زندگیش برم بیرون حداقل یه مقداری از مهریه رو بگیرم مستقل بشم اما خب پول مهریه نداره بده
من ولی اونقدر داغونم که نمیتونم حتی پا شم برم چه برسه بخوام از نو زندگیم رو بسازم فقط منتظر مرگم
ارسال نظر شما
جدیدترین تاپیک های 2 روز گذشته
تاپیک های به روز شده
1 دقیقه پیش
1 دقیقه پیش
پربازدیدترین تاپیک های امروز
داغ ترین های تاپیک های 2 روز گذشته
داغ ترین های تاپیک های امروز
