سلام خانما میخواستم در مورد یه موضوع باهاتون مشورت کنم فقط خواهشا رو هوا یه چیز نگین خودتون بزارین جای من اگه شما بودین چکار میکردین وچطور رفتار میکردین،
ما دوتا جاری هستیم که هفت هشت سال پیش همزمان نامزد کردیم اون جاری اول وشش سال بزرگتر از من و منم دوم،اونا یه سالم نامزد نبودن و فورا ازدواج کردن ولی ما شش سال نامزد بودیم و الان دوسال ازدواج کردیم اونم به تلاش شوهرم خودش چون خانوادش که اهمیتم ندادن،من یه دختر یک ساله دارم وجاریم یه پسر چهارساله،خدانکنه پسر اونا تب کنه فورا خبر ازش میگیرن میرن خونشون بااینکه خونشون ۶۰کیلومترتا اینجا راهه ولی ما باهاشون تو یه کوچه ایم،اینارو گفتم تایکم اوضاعو بدونید ولی قضیه اصلی یه چیز دیگس اینا سه تا برادرن فقط یعنی یه برادرشوهر آخرم داریم که هنوز مجرده و از نظر مالی وسهمی هنوز باشوهر منه وجدانشدن یه مدت پیش پدرشوهرم اومده بود به شوهرم گفته بود که اون جاریم بابرادر شوهرم حرف زده وگفته فلانی رو میخوای یانه اونم گفته اره ولی فعلا پول نداریم شوهرمم گفته بود شما نمی بینید من تو یه سوییت سی متری زندگی میکنم صب کنین خودم میدونم کی براش نامزد کنم فعلا وضع اقتصادی مون خرابه خودشم میدونه،خلاصه گذشت تا دیشب که مادرشوهرم زنگ زد یه حال احوال سردستی از دخترم گرفت چون مریضه حالا درصورتی که سه چهار روز خونه جاریم بودن چون پسر اونم مریضه وتازه اومده بودن خونه یهو گفت تبریک نمیگی گفتم برا چی گفت برا فلانی(برادر شوهرم)برادر شوهر بزرگه رفته حرف زده اونم جواب مثبت داده،فقط از ته جیگرم سوخت آخه سهم اون باماست چرااونا دخالت کردن به اونا چه حتی یه مشورتم باشوهر من نکرده بودن سرخود گفته بودن شوهرم وقتی فهمید آتیشی شد وزنگ زد کلی دعواشون کرد آخه بخدا ما بایه بچه هنوز نه خونه ای نه شغل پر درآمدی چه فکری کردن اینم بگم که حالا اگه ما بی خبر این کارو کرده بودیم جاریم هست و نیست پدرشوهرم اینارو به باد میداد درضمن اون با شوهرش دختر خاله پسر خاله اس ما دختر عمو پسر عمو براهمین مادرشوهرم بدشو نمیگه وتمام رفت وامد اینام با برادرا وخواهرای مارشوهرمه وانگار من غریبم تواینا درضمن این دختره که قراره نامزد برادرشوهرم بشه هم باز دختر داییشونه و من تنهای تنها شدم، ودر ضمن این برادر شوهرم که رفته براش حرف زده اصلا متعهد نیست و همه ی خرج و بدیختیاش با ماست الان سوالم این زنگ بزنم گلایه کنم به عموم؟؟ببخشید طولانی شد