میدونم مجرد میمونم

نه گلم.... سر همون ازدواج اولش که ازدواج خوبی نبود

منظورم و متوجه نشدی دوست جونی؟ 

ببینین اول خواهرم که کلی خواستگار داشت ازدواج نمی‌کرد چون منتظر بود یه آدم خیلی رند بالا براش بیفته که اونم جور نمیشد خودش ازدواج نمی‌کرد یه خواستگار خوب هم برا من میومد داد و هوار راه مینداخت و می‌گفت من باید بعد اون ازدواج کنم.... حتی اونقد متاسفانه بد دل بود تا 7ماه بعد از نامزد شدنش هم نمیذاشت کسی بیاد خواستگاریم و می‌گفت دو تا دختر نامزد تو یه خونه نمیشه 

همون ازدواج اولش چون شوهرش خیلی بد بود به طلاق منجر شد ولی خوشبختانه ازدواج دومش خوب و موفق بوده تا آلان و امیدوارم دوباره شکست نخوره.... 

ببخشید اشتباهی تو این پست نوشتم😂😂😂

عزیزم لااقل بایکی درد دل کن این همه غصه رو توی خودت نریز اخه افسرده میشی اگه درددل نکنی 

آره به خدا،ولی خیلی مذهبیه،مکه رفته مادرشم برده،چهار بار کربلا رفته ایرانم که دیگه دیگه

آخه درباره خیانت با کی میشه درددل کرد؟؟؟

مامانم بفهمه دیگه بهش نگاهم نمیکنه...

شایدم دیگه نزاره باهاش زندگی کنم...

اینجا هم تاپیک زدم، که شکر خدا نمیدونم به چه دلیلی ترکید...

همه هی فقط حالم رو بدتر کردن و گفتن حتتتتتتما قبلا هم کرده بوده و بازم میکنه و این کاره است و اینا.(یعنی با چهارتا جمله ای که خودم گفته بود، نتیجه ی قطعی گرفته بودن که خودم نتونسته بودم بگیرم...) 

تو کل تاپیک ۴ نفر گفتن شاااااااید همین یه بار بوده.‌.

یا حداقل بار اولش بوده...

رفتیم مشاوره، فقط با اون تونستم حرف بزنم، که اونم انقدر همش فکرم پیشش پولش بود و زمانش که تموم نشه، دیگه درددل نمیشد کرد.

مشاور گفت اگر تشخیص بدم آدم هرزیه، یا قبلا هم کرده، خودم بهت میگم باید جدا بشی... باهاش حرف زد، گفت همینی که گفته بوده... معلومه پشیمونه.

فقط خدا خودش زندگیمونو درست کنه

اگه اینجور هس  با کسی درد دل نکن ولی همه حرفای دلتو یکجا روی کاغذ بنویس اینوبه خاطر اینکه ازنظرروحی تخلیه بشی میگم 

ممنونم...

اره راه خوبیه...😘😘

ممنونم عزیزم...

شما هم همینطور

دوست عزیرم سلام 

میخواستم بگم من امشب شما رو از اعماق وجودم درک کردم 

خواستگاری که همیشه وانمود میکردن میخوان برای من خواستگاری بیان  و من هم قصدم بله بود امشب از خواهری که ازم 4 سال کوچیکتره خواستگاری کردن 

واقعا دلم شکست صدای خورد شدنم رو شنیدنم 

وقتی خواهرم گفت قصدش بله است و هی میگفت تو ناراحت میشی و منم مدام گفتم نه اصلا 

ولی صدای مامانم رو شنیدم که گفت نه سرخورده میشه دختر بزرگتربعد  مامانم اومد الکی دروغ گفت که نه اول تو رو خواستگاری کردن ما گفتیم نه بعد خواهرت رو گفتن 

خیلییییی سخته 

دلم میخواد گریه کنم ولی مامانم مدام مواظبه و نگام میکنه مجبورم همش الکی بخندم

بغض ِِِِِِگلو داره خفم میکنه 

کاش میمردم راحت میشدم 

اصولا تقدیر من نرسیدنه

مرسی از تعریفت😃ولی من به شوخی گفتم 

سلام، یه تمرین برای خودشناسی و دوست داشتن خودم انجام دادم،اینکه هر شب حداقل پنج تا از خصوصیات خوبت رو می نویسی،هر چی باشه مثلا اگه قدت بلند خیلیت قدشون‌کوتاه پس خداروشکر کن،یا اگه پوست صاف و یه دستی داری خیلیها برای یه صورت صاف کلی پول دکتر میدن،یا اگه اشپزیت خوبه،یا مهربونی یا.....، و صبح هم که بیدار شدی بابتشون شکرگزاری کن،اینجوری تمرکزت میره روی خوبیات و جهان کن فیکون می کنه تو شاید نبینی