چه جالب دقیقا عین من اوله ازدواجمون خواب بودیم گاز گرفته شده بودیم انگار یهو یکی صدام زد بیدار شدم فقط شوهرم صدا زدم یهو بیهوش شدم اونم خوابش خیلی سنگینه فقط خواست خدا بود که با صدای اروم من بلند شد وقتی به هوش اومدم دیدم داره با صدای بلند گریه میکنه میگفت با یه زجری راهه تنفستو باز کردم تمام زبونو دهنم زخم بود از بس با دست فشار داده بود از هم بازکنه لبو زبونمو که کیپ شده بود اخرم تو بیمارستان دکتره کشیک به پرستارا گفت از مردمکاش مشخصه چند دقیقه اصلا تنفس نداشته خودمم اون موقع یه خوابه عجیب دیدم انگار همین الان بود واسم که طولانی میشه دیگه
ساعت جفت یعنی چی؟؟؟ من اولین بار این چیزا رو دارم میشنوم....ادم تقریبا معتقدیم هستم چرا قبلا جایی دراین مورد نشنیدم یا نخوندم؟؟؟ اسم فرشته هامون رو از کجا میدونیم....من فقط از خدا و ائمه همیشه کمک خواستم و حاجت گرفتم
منم یه بار که شهرستان رفتم با شوهرم کارگر داشتیم بعد وقتی اونجام سر شب از خستگی خوابم میبرد ولی اونشب همش یکی انگار صدام میکرد یا نمی زاشت بخوابم خوابم میبرد بیدار میشدم تو حیاط و نگاه میکردم تو اون تاریکی منی که جرات نداشتم قبلا حتی به اون حیاط درندشت نگاه کنم تا صبح همش انگار دنبال چیزی بودم ساعت ۷ خبر رسید که مادرشوهر عزیزم تو حیاط خونمون تو شهرمون پر کشیده رفته پیش خدا خدا رحمتش کنه زندگیم با رفتن اون یه جوری شده انگار خالی هستم و دیگه اون ادم شاداب قبل نیستم عزیزم چرا رفتیییییییی
