جایی رو پیدا نکردم ک درد دل کنم...حتی اگه جواب ندید و همدرد نشید برام کافیه ک میبینید....تازه ۲۳ سالمه...یه دختر دارم ک ۳ ماهشه...امشب از اون شب هاس ک دلم گرفته...از این زندگی دلم گرفته...از وقتی ازدواج کردم انگار یادم رفته زندگی کنم...کارم همش شده لباس شستن...پختن...تمیز کردن...اتو کردن...یه خورده ب خود رسیدن تا شوهر راضی باشه...فقط وضعیت دوستامو میبینم ک با شوهراشون بیرونن و خوش میگذرونن...یا مسافرتن...مگه من چیم کم بود از اونا ک خدا بهم همچین شوهری داد...ن بیرون رفتنی ن خوش گذرونی...ن محبتی ن توجهی...امشب بدجور دلم گرفته کاش جرعت میکردم و جدا میشدم ولی میترسم زندگیم از اینی ک هست گندتر بشه...واقعا خستمه مجرد بودم میگفتم کی ازدواج میکنم و راحت میشم تا بپوشم و بگردم و برم بیرون و لوس بازی در بیارم برا شوهرم...ولی از وقتی ازدواج کردم پژمرده شدم انگار پیرزن ۶۰ ساله هستم هیچ حس شادابی و جوونی ندارم کاش میشد بمیرم