دو سه هفته پیش روز قبل اربعین ما شهرستان خودمون بودیم شوهرمم بود..زنگ زد باید الان بیاین تهران شوهرمم گفت نمیام بعد اربعین میام کلی دعوا کرد قطع کرد زنگ زد بمامانم..کلی فوش های زشت دادو اخرشم گفت دخترتم مثل خودته..شوهرمم برگشت رفت پیش داییش تا اون بره با اونا حرف بزنه
اونم رفت حرف زد همون هفته مادربزرگ من فوت شد مجبور شدیم ۱هفته بمونیم شهرستان که شوهر منم ماموریت اصلا تهران نبود که لازم باشه من باشم..یکشنبه هفته پیش برگشتیم تهران..هروز زنگ میزدن شوهرم جلو من جواب نمیداد ولی خب معلوم بود دیگ..جمعه یه عکس متنی مامانش واسم فرستاد منتظر شکست من نباشینو این حرفا شب زنگ زدن ۱ساعت باشوهرم تلفنی حرف زدنو قطع کردن..منم به شوهرم گفتم مامان تو یه تسلیت نگفت بمن این چیه بمن فرستاده زنگ زد به باباش گفت اونام زدن زیرش که ما نفرستادیم شما دنبال بهونه اید..گفت بیاین اینجا حرف بزنیم شوهرم گفت نمیام اون گفت میام الان قط کرد گفتم نمیخوام ببینمشون واس چی گفتی بیاد گفتم یا منو ببر خونه بابام یا زنگ میزنم بابام بیاد..همینارو میگفتم رو شماره بابام بود گوشیو از دستم کشید شماره بابام گرفته شد ماهم نفهمیدیم بابام و مامانم و بابابزرگم اومدن باباشم رسید همین که رسید گفت بزار بره مهرشو میدم فقط بره به بابابزرگم توهین کرد به مامانم توهین کرد