حقیقتش امروز شوهرم قرار بود بره کاشان سرکار منم ساعت ۳ باید میرفتم سرکار مامانم اومد پیش دخترم تا من برم سرکار شب هم که شوهرم رفت بمونه پیشم بعد شوهرم به من گفت مامانتو بفرست برهدخونش توهم برو سرکار تا شوهر اجیم بیاد یه چند دقه مواد بکشه خونه ما بعد که رفت میرم دنبال مامانت منم یکم صدامو بردم بالا و که چرا میخوای اینکارو بکنی اونم بدش اومد که من داد زدم نخواست مامانم بفهمه دیگه منم بهم فشار اومد هزار بار بهش گفتم نیارش خونه که بکشه اما گوش نداد کارمون رسیر به کتک اینقد زدم زدم جلو همسایه ها همه ریختن تو خونه منم جیغ میزدم که شوهرم معتاده زنگ زدم ۱۱۰ اومد چنتا سوال پرسید و رفت من جلو همه تمام موهامو کندم شوهرم هی میزدم دیگه اومدن جلوشو گرفتن خستم کرده مامانمم حتی زدش چون مامانم جلوشو میگرفت که منو نزنه شوهرم هلش داد مامانمو گفت دخالت نکن تو زندگیم بنظر شما اگه یه مادر دلسوزی کنه یعنی دخالته میشد مامانم بشینه نگا کنه