بچه دارشدن

میخوام داستان بارداریموبراتون بگم که بدونین خیلی هامثل شماهان وباگرفتن جواب آزمایش چه حالی شدن

ای باباکجارفتین؟

من رفتم پسرموبخوابونم

خب بعدا راجع به پستم نظربذارین

ماه اول سرموعدپریودشدم تاهفت ماه همین طوری بودحتی یکم هم عقب نمیوفتاد.

زندگیم ریخته بودبه هم.

حال روحی خوبی نداشتم

مدام باشوهرم سرهیچی دعوامون میشد

الکی قهرمیکردم.

ماههای آخرناراحتیموبروزنمیدادم ولی مادرم وشوهرم میدونستن ازدرون داغون شدم

10روزمونده بودکه پریودبشم عازم مشهدشدیم

شوهرم سرهزندگیمون میترسید

وقتی رسیدیم مشهدازدرباب الجوادواردشدیم 

شوهرم میگفت ازپسرش بخوایم مطمئن باش ردخورنداره

شب اول آنچنان گریه کردم که تواتوبوس واحدبرای برگشت به هتل که حدود30دقیقه راه بودوهمه باهم حرف میزدن بی هوش شدم

تاخودهتل خوابیدم

ولادت امام رضااونجابودیم

هرروزمیرفتم حرم وباگریه برمیگشتم

دلم میخواست برم دورحرم ولی چون ولادت بود خیلی شلوغ بود

باخودم میگفتم اگه حامله باشم برم یهوسقط بشه؟

تااینکه روزآخردلم رابه دریازدم وگفتم من که حامله نیستم اون موقع که برگردیم وپ ری ود  بشم دلم میگیره خلاصه رفتم واونقدرله شدم که خدامیدونه فقط به امام گفتم اگه چیزی است خودت نگهش دار

ماه های قبل همش بی بی چک میگرفتم ووقتی منفی میشدوبعدشم پری میومدحالم بدمیشد

اون ماه تصمیم گرفتم نگیرم تااگه عقب افتاداون موقع بگیرم

وقتی ازمشهدبرگشتیم قراربوددوروزبعدش پریودبشم

دوروزگذشت ولی ازترس اینکه نکنه بازهم منفی بشه جرات خریدن بی بی چک رانداشتم

تااینکه شوهرم زورشدوخریدیم ولی خیییلی کم رنگ میشدجواب تست

دل وزدم به دریاورفتم آزمایش مثبت بوداصلاانگاردنیارابه من وشوهرم داده بودن

تادوماه اول همه چی اوکی بودکه یهوویارگرفتم بدجوربه طوری که تاپنج ماه اول فقط وزن کم میکردم

دوبارم رولکه بینی افتادم که مردم ازاسترس ولی خداراشکربه خوبی رفع شد

ولی من این قدرویارداشتم که روززایمان مانتوقبل حاملگیم روپوشیدم ودکمه هایش روهم بشتم ورفتم برازایمان

راستی من اصلاغربالگری هارانرفتم

چون داشتیم توفامیل که بهشون گفته بودن سالم نیست ولی تابه دنیااومدن سالم بودن وبرعکس.

الانم خوشحالم که نی نیم پیشم خوابیده

هشت ماهشه 

اسمشم علی

امیدوارم شماهم به زودی هم چین حسی راتجربه کنین البته بدون ویارولکه بینی

شب خووووووش