2777
2789

و حتی یه مسافرت دو نفره هم نتونید برید و همه جا بخواد دنبالتون بیاد چیکار میکنید ؟؟؟ خسته نمیشید انقدر میبینیدش😣

شاکی نمیشید ؟؟؟ 

توقع ندارید خودش عقلش برسه و انقدر گیر و اویزون نباشه ؟؟

بچه‌ها، دیروز داشتم از تعجب شاخ درمیاوردم

جاریمو دیدم، انقدر لاغر و خوشگل شده بود که اصلا نشناختمش؟!

گفتش با اپلیکیشن زیره لاغر شده ، همه چی می‌خوره ولی به اندازه ای که بهش میگه

منم سریع نصب کردم، تازه تخفیف هم داشتن شما هم همین سریع نصب کنید.

من ۹ساله وضعم همینه😁😁😁البته ز۱۳ فروردین به این ور کمتر دنبالمون میاد

هرچقدر گزارش بزنید باز خود خدا و روایات نگفتن سگ نجسه!شعور بحث ندارید گزارش میزنید بحثش جداس ولی آیه و روایاتو که نمیتونید گزارش بزنید "وَ ما مِنْ دَابَّة فِى الاَْرْضِ وَ لا طائِر یَطِیرُ بِجَناحَیْهِ إِلاّ أُمَمٌ أَمْثالُکُمْ ما فَرَّطْنا فِى الْکِتابِ مِنْ شَیْء ثُمَّ إِلى رَبِّهِمْ یُحْشَرُونَ"

مال من تا زمانی که ماشین داشتیم اویزون بودن الان راحت شدم ماشین نداریم😁😁😁😁

هر کس تفکرش با تو متفاوت است، دشمنت نیست. انسان دیگری است با دیدگاه دیگر، فقط همین.   یه خانم با نام کاربری من برای خودش اینجا اکانت درست کرده جهت اطلاع بگم اون من نیستم و هیچ ارتباطی با من نداره فقط از نام کاربری من استفاده کرده که من از این کارش واقعا ناراحت هستم  

خدابیامرزمادرشوهرمن اینطوری بودخیلی زن خوبی بوداولی همش دنبالم بودهیج جاتنهانبودم دوستام که میومدن خونمون بااین که یع روزقبلش بهش میگفتم که فردامهمون دارم ولی بازمیومدخونمون مدلش بوددیگه کاریش نمیشدکرد

مال من تا زمانی که ماشین داشتیم اویزون بودن الان راحت شدم ماشین نداریم😁😁😁😁

ما ماشینم نداشته باشیم با موتور باید همواره ببریم و بیاریم .. نصف عمرم در رفت و امد گذشت

البته من خودم بهش گفتم که دیگه توقع نداره اگه شوهرم تک فرزند بود خداشاهده حرفی نمیزدم ولی زیادن همشونم پی عشق و حالن فقط ما باید دنبال مامانش باشیم

هرچقدر گزارش بزنید باز خود خدا و روایات نگفتن سگ نجسه!شعور بحث ندارید گزارش میزنید بحثش جداس ولی آیه و روایاتو که نمیتونید گزارش بزنید "وَ ما مِنْ دَابَّة فِى الاَْرْضِ وَ لا طائِر یَطِیرُ بِجَناحَیْهِ إِلاّ أُمَمٌ أَمْثالُکُمْ ما فَرَّطْنا فِى الْکِتابِ مِنْ شَیْء ثُمَّ إِلى رَبِّهِمْ یُحْشَرُونَ"

من هیچوقت باهاشون جایی نرفتم همینم باعث شده اونا با ما جایی نیان یبارم ک گفتن دست جمعی بریم جایی من حرفی نزدم و یه لبخند زدم بعد یه هفته دیدم زنگ زدن دارن هماهنگ میکنن که بریم منم سریع خودمو زدم به مریضی و گفتم عزیزم من نمیتونم بیام بگو خانمم حالش خوب نیس همسرمم به مادرش زنگ زد گف خودتون برید اونم گف حالا تو میومدی!!!!!😐😐😐همسرمم گف تنها دوس ندارم نیازم حالش خوب نیس میخوام باشم پیشش🙊😂بعدش با یه نبات داغ خوب شدم😂😂😂😶

من هیچوقت باهاشون جایی نرفتم همینم باعث شده اونا با ما جایی نیان یبارم ک گفتن دست جمعی بریم جایی من ...

چقدر همسرتون فهمیده و باشعوره .. افرین👏🏼👏🏼

ارسال نظر شما

کاربر گرامی جهت ارسال پست شما ملزم به رعایت قوانین و مقررات نی‌نی‌سایت می‌باشید

2790
2778
2791
2779
2792
پربازدیدترین تاپیک های امروز

داغ ترین های تاپیک های 2 روز گذشته

داغ ترین های تاپیک های امروز