دروغ چرا !
راستش دلم یک ” مرد ” میخواهد
یک مرد واقعی . . .
منم دوست دارم با یکی روی برگ ها قدم بزنم و گوش هایم پر از نجواهای عاشقانه بشود ,
دوست دارم در شب های طولانی پاییز دلی دلواپسم شود
قلبی برایم بتپد و آغوشی در انتظارم باشد . . .
دوست دارم باران که بارید
دست مردانه اش را بگیرم و با هم شروع به دویدن کنیم ,
دوست دارم در برابر بادهای سهمگین بدن تنومندش پناهگاهم باشد . . .
تا کی باید بنشینم و عاشقانه های پاییزی دیگران را تماشا کنم ؟
دیگر بس است . . .