2777
2789

اول یه توضیح کوچیک میدم.خانواده من وخانواده همسرم ازلحاظ فرهنگی متفاوتن وخانواده من اکثرا تحصیل کرده ان و....امامن همیشه سعی کردم متواضع باشم وحتی رفت وآمدم باخانواده همسرم بیشترازخانواده خودمه و...

امامادرشوهرم همیشه نگران این تفاوته و...

الان که دارم اینو برات می‌نویسم، کاملاً رایگانه، ولی واقعاً نمی‌دونم تا کی رایگان بمونه!
من و دخترم بدون حتی یه ریال هزینه، یه ویزیت آنلاین از متخصص حرفه‌ای گرفتیم. کامل بدنمون رو آنالیز کرد، تک‌تک مشکلات رو گفت و راه‌حل داد.

خودم کمر و گردنم خیلی مشکل داشت، دخترم هم پای ضربدری و قوزپشتی داشت… و باورت میشه؟ همه‌ش رو درست کردیم!

اگه تو یا یکی از عزیزات مشکلات اینجوری دارید، همین الان تا دیر نشده نوبت ویزیت 100% رایگان و آنلاین از متخصص بگیرید.

تااینکه تقریبایه ماه پیش مادربزرگ همسرم فوت کردن ومن بااینکه تازه زایمان کرده بودم وبچم تقریباچهل روزه بود سه روزاونجابودیم وصبح وبعدازظهرمیرفتیم مسجد ونهاروشامم ک همه خونه پدرشوهرمن بودن وواقعااین سه روزهم خودم هم بچم توشلوغی وعزاداری اذیت شدیم امامن اصلابروی خودم نیاوردم بااینکه بعضی وقتابخاطربهانه گیری نوزادم مجبوربودم ساعتها تنهاتواتاق باشم وحتی گاهی نهاروشامم تواتاق میخوردم اماباخودم میگفتم بازحضورم بهترازاینه ک نباشم

خلاصه سوم ک تموم شداینارسم دارن هرهفته پنجشنبه هاقران خونی میگیرن و بعدازظهرمیرن سرمزار وشب هم دورهم قرآن میخونن وبازهم ماسعی کردیم باوجودبچه کوچک هرهفته روبریم.

درضمن اینم بگم من هم دانشجوهستم هم کارمند

تااینکه اینهفته برای من یه کاراداری فوری پیش اومد ومن تقریبا تاساعت دودرگیربودم تارسیدم خونه سریع نهارخوردیم یه دوش گرفتم ونوزادمم بردم حمام(بایدحتمامیبردمش چون عرق میکنه وبدنش زخم میشه وبعدم خیلی کثیف بود)سریع رفتیم چون همسرم دوس داشت حتمابه سرمزاربرسه

رسیدیم سرمزاردیدیم همه اومدن وهمسرم سریع پیاده شدورفت امامن چون حمام بودیم وهواهم یکم سوزداشت پیاده نشدم وهمسرم گفت شمانمیخوادپیاده بشی وازهمین جابخون و...حتی دخترعموی همسرم بنده خدابرام حلواآوردتوماشین وگفت خوب کاری کردی پیاده نشدی ویوقت بچت مریض میشه و...

تارسیدیم خونه پدرشوهرم مادرشوهرم گفت شماک پنجشنبه هابیکارین چرااینقدردیراومدین و چراازماشین پیاده نشدین و...ایناروبایه حالت ناراحتی گفت.من اولش بردی خودم نیاوردم اماهی تکرارکرد ومنم گفتم مادرجان اسمشه ماپنجشنبه هابیکاریم ومن تاساعت ۲ اداره بودم ویهوتاپدرشوهرم اومد(پدرشوهرم هوای منوداره ومادرشوهرم ازش چشم میزنه ک بمن تیکه بندازه)سریع پریدوسط حرفموگفت من منظورم فاطمه(خواهرشوهرم)بود

ارسال نظر شما

کاربر گرامی جهت ارسال پست شما ملزم به رعایت قوانین و مقررات نی‌نی‌سایت می‌باشید

2790
2778
2791
2779
2792