چهارسال به پاش موندم...تشویقش کردم ب کار کردن و ادامه تحصیل بهش امید دادم و کلی همه جا پشتش بودم و هواشو داشتم
براش میمیردم اگ فقط ی سرماخوردگی ساده میگرفت من بدتر از اون مریض میشدم انقد ک غصه میخوردم..بقران قسم ک همه زندگیم بود عشق اولم بود و جز اون ب هیچکسی حتی نگاهم نمیکردم😔
اومد خاستگاری بابام مخالفت کرد حتی بخاطر رسیدن بهش خودکشی هم کردم😏
بابام راضی نشد و قرار شد فعلا دست نگه داریم
ولی اون دیگ علیه سابق نبود...دیگ مث قبل نمیگف تو همه کسمی و رفیقمی و عشقمی و همه چیمی میگف میخواد با رفیقاش بره پارک هرشب و قلیون بکشه میگف ک پسره و آزادیشو میخواد...نتونسم کنار بیام متنفرم از پسرایی ک هرشب با ی مشت دوست و رفیق پای قلیون و سیگار میشینن😔
گفتم ک میرم و اون ب راحتی قبول کرد...س روز بعد رفتنم رفت اینستا دایرکت یکی و بهش گف شماره بده بهش و باهم اشنا بشن و حرف بزنن
نمیدونست ک دختره رفیق منه😏ب جایی نرسید رابطشون و محض سرگرمی بود ولی داغون شدم
بدجوری منو شکست بی لیاقت حداقل ب حرمت چهارسال عشق و عاشقی انقد زود نمیرفتی دایرکت اینو اون برای تفریح و سرگرمی😏