ما سه ساله ازدواج کردیم دیشب بعد از مدتی بهش گفتم منم دلم میخاد مادربشم خودت گفتی بعد سه سال زد زیر حرفش گفت من نگفتم بگما کاملا نمیشه رو یدونه از حرفای شوهرم حساب کرد منم با اینحرفم میخاستم امتحانش کنم چون دلخوشی از خودش ندارم حالا یه بچه ام بیارم بدبخت کنم مثه خودم...خلاصه گفت من برات اندازه یه سگ ارزش قائلم نزار انقدیکه ارزش قائلم برات دیگه نداشته باشم برو ب هرکی دلت میخاد بگو بگو شوهر من بچه نمیخاد توام فکراتو کن ک من بچه نمیخام هرکاریم دوسداری کن😔😔خیلی دلم شکست بگما شوهرم دومین ازدواجشه منم قبلا نامزد کرده بودم درحدعقد دیگه منم بخاطر آبروم دارم با این مردکه دروغگو زندگی میکنم همش موقه دعوا میگه برو طلاقتو بگیر حالا فامیلا و اطرافیان فک میکنن چقد من خوشبختم دیگه نمیدونن این داره فیلم بازی میکنه ....خیلی خستممممم ببخشید طولانی شد😔😔😔😔