همسرم جلوی همه روی سرم داد میزنه
هیچوقت دستامو نمیگیره حتی روز عروسیم
منو یه پسر تصور میکنه!هنوز نمیدونه طرز برخورد رو با یک خانوم!چقدر باهاش صحبت کردم بی فایدست!
توی جمع های فامیلی اصلا بمن توجه نمیکنه...
لقمه رو دهن مادرش میزاره اما انگار اصلا من وجود ندارم...و همیشه توی مهمونیا اخم داره با من... بگو وبخند فقط بامن تعطیل با بقیه نه....توقعش میره که حداقل یک روز در میون برم خونه مادرشو تمیز کنم هرشب غذا واسش بپزم..ماشالله مادرش از من جونتر و سرحال تره😞😏
منو گردش نمیبره. با هیچ احدی ب غیر از فامیلای خودش رفت امد نمیکنه از اینکه فامیلای من بیان خونمون متنفره..
فاصله خونه مادرش تا ما چندتاخونست...
همسر من خونه مادرم نمیاد!با اینکه هروقت میاد اونجا اگ بگه دنیارو ب پاش میریزن..
و وحشتناک بچه مامانی لوس. و بدغذاست
و مقصر همه اینا مادرشه.. ک فقط تنبلیو یاد گرفته
حالا اذیت کردناشو ب کنار.،زجر اور تر از همه اینه خانوادم برای طلاق پشت منو خالی میکنن!
و من یک زن ک به خودش رسیدنو اولویت میدونه به همسرش میرسه محبت میکنه،، به خونه زندگیش...به پس اندازش..
و از نظر همه زیبا و دوست داشتنیه...
دلم واقعا پر بود عذر خاهی منو بپذیرید اگ جواب ندادم حالم خیلی تعریفی نیست..
فقط خواستم برای لحظه ای هم ک شده احساس خوشبختی کنید ک جای من نیستین...